بایگانی ماهیانه: نوامبر 2011

چهارم نوامبر دو هزار و یازده

انگار دارم خفه می‌شم. باید برم بیرون بخوابم یکی دو شب. مگه این سرمای پاییز تکون بده جونم رو. جنگل، چادر، آتش، سرما لازم شده‌ام. تو امروز گفتی که نمی‌آیی و من در جواب یک 🙂 فرستادم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چهارم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند

سوم نوامبر دو هزار و یازده

You’re tearing me apart Crushing me inside You used to lift me up Now you get me down If I Was to walk away From you my love Could I laugh again? If I Walk away from you And leave … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سوم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند

دوم نوامبر دو هزار و یازده

فکر کنم کشف کردم فرق بین عشق دبیرستانی و عشق سی سالگی چیه. عشق دبیرستانی مثل اینه که بگی من عاشق قورمه سبزی‌ام و غیر از قورمه سبزی هیچ غذای دیگه‌ای نمیخورم. صبحونه و ناهار و شام و تنقلات همه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دوم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند

یکم نوامبر دو هزار و یازده

شاید هوای پاییزه. شاید رانندگی بعد از مدتها. شاید رنگ‌هان،‌ شاید آفتاب صبح تا حالا راه می‌رم از خودم می‌پرسم یعنی اینکه زیر پوستم رفته چیه؟ پاییزه؟ آفتابه؟ مرض عکس تازه اش هست که خلم کرده؟ این اداهای دختر دبیرستانی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یکم نوامبر دو هزار و یازده بسته هستند