بایگانی روزانه: 26 دسامبر 2010

داشت بیرون سیگار می‌کشید. حال من لحظه به لحظه بدتر می‌شد. یک چیزی خیلی سریع داشت توی من رشد می‌کرد. خیلی سریع، خیلی ترسناک. در فاصله کمتر از تمام شدن یک سیگار. به من که روی زمین ولو بودم به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

جریان جاری تن تو

هزار سال قبل بود. هزار سال قبل. خاطره‌اش امشب پیچیده توی سرم. آخرین سکسی قرار نبود در کار باشد. کنار هم ، در آغوش هم می‌خوابیدیم و خواب و بیداری‌اش هم با بوسه بود. نمی‌دانم چه شد. رفتیم خانه‌اش. هر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای جریان جاری تن تو بسته هستند

اینم حکایت ماست

نزدیک پنج سال است که اینجا می‌نویسم. بلوط بزرگترین اتفاقی است که تا به حال در زندگی من افتاده است. اگر بلوط نبود، یک جای دیگر دنیا در عالمی دیگر بودم. وقتی آدم یک چیزی رو در یک مکان عمومی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای اینم حکایت ماست بسته هستند

نزدیک پنج سال است که اینجا می‌نویسم. بلوط بزرگترین اتفاقی است که تا به حال در زندگی من افتاده است. اگر بلوط نبود، یک جای دیگر دنیا در عالمی دیگر بودم. وقتی آدم یک چیزی رو در یک مکان عمومی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند