بایگانی سالانه: 2008

ملک نبودم. فردوس را هم نمی‌دانم کجاست. اینجا اما جای من نیست. این را می‌دانم. هی پیرمرد! یک جای دیگر بلد نیستی مرا اینبار آنجا پرتاب کنی؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دوران نوجوانی من عجیب بود. تنش وحشتناک و دعواهای هرروزه سر مسایل بی‌خود با مادرم موفقیت در مدرسه و زندگی عاطفی که هیچکس از یک شاگرد اول انتظارش را نداشت و در کنار همه این‌ها باید به شدت به صورت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

من امروز دوتا چیز مهم فهمیدم یکی اینکه اون کایاکی که من چند هفته قبل سوارش شدم و به مدد دو عدد ملوان زبل جان سالم از اقیانوسی توفانی که راهزنان ما رو در اون گرفتار کرده بودند بدر بردم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

خجالت نمی‌کشی در مسجد تف می‌کنی؟

دیشب پدرم آمد دنبالم. بین راه حرف وقاحت برخی حضرات شد در اینکه در قرن بیست و یکم چطور همه‌چی را قاطی می‌کنند که هیچ از هیچ چیز هم خوف ندارند و ماشالله روز به روز پررو تر هم می‌شوند. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای خجالت نمی‌کشی در مسجد تف می‌کنی؟ بسته هستند

زنگ انشا برای من اتفاق بزرگی بود. چیزی در حد زنگ ریاضی. مثل وقتی که همه سوال‌‌ها را بلدی. مثل وقتی که درس را مو به مو حفظ کرده‌ای. زنگ انشا مایه مباهات من بود. موضوعات بعضی‌ها را هنوز یادم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بستنی سرد بود. یخ زدم. یک دقیقه گذاشتمش توی مایکروو. اینقدر چسبید. بستنی ولرم مایل به گرم نخورده بودم تا به حال. عالی بود. امشب فقط بستنی ولرم و هندوانه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

فکر کردم اگر تصمیم گرفتم خودکشی کنم یک نامه بنویسم که این اعضا و جوارح را اگر قابل بود بدهید به کسانی که احتیاج دارند… بعد یادم آمد آن مال تصادف بود که سریع همه می‌رسند. من اگر خودکشی کنم- … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

فرض کن بری ایران، بعد واسه عزت و احترام واینها، جلو پات گوسفند بکشن. یه دفعه برگردی شروع کنی فحش دادن که قصاب‌ها!‌ من این عکس‌ها رو می‌خوام بذارم تو فیس بوک! دوست‌های خارجی‌ام چی می‌گن! همون‌ها که مرغ امریکایی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

همین الان که عکس خودم رو تو مونیتور دیدم فکر کردم من با موهای بلند شبیه خواننده ایتالیایی اپرا می‌شم که مجبوره برای نجات از پخته شدن تو دیگ آب جوش یک قبیله آدم‌خوار براشون آواز سنتی قبلیه‌شون رو بخونه…..این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دارم فکر می‌کنم اگه الان اینجا نبودم چه جاهای دیگه‌ای ممکن بود باشم؟ همینجا بهتره. همینجا هستم. دستشویی هم نزدیکه. راحت می‌شه رفت استفراغ کرد و برگشت. شاید جاهای دیگه اینقدر دستشویی شون نزدیک نباشه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند