بایگانی ماهیانه: فوریه 2008

My Licence for Bithcing

یک دوست میان‌سال امریکایی تعریف می‌کرد که وقتی جوان‌تر بود تمام ته‌برگ های آرایی را که داده بود را جمع کرده بود و با آن‌ها روی دیوار اتاقش در خوابگاه دانشگاهشان نوشته بود و بعد هم توضیح داد که اگر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای My Licence for Bithcing بسته هستند

ما سه نفر بودیم.( قسمت نهم و آخر)

دیگر چیز زیادی نمی‌‌دانم. سالها بود می‌خواستم این‌ها را تعریف کنم. البته این‌ها فقط سرخط‌های فصل ها بودند. خیلی چیزها را فراموش کرده ام. اسم آدم‌ها هنوز یادم است اما اسم مکان‌ها را فراموش کرده‌ام. جزئیات خیلی چیزها را به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ما سه نفر بودیم.( قسمت نهم و آخر) بسته هستند

ما سه نفر بودیم (‌قسم هشتم)

من و آ هنوز کلاس زبانمان را می‌رفتیم. مدرسه راهنمایی که تمام شد خیلی چیزها هم بین ما تمام شد. آ باید کلاس‌‌های کنکورش را شروع می‌کرد. ت هم همینطور. هرچند دست پدر ت خیلی تنگ بود و نمی‌‌توانست ت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ما سه نفر بودیم (‌قسم هشتم) بسته هستند

سه‌شنبه بزرگ هم آمد و رفت.

سه‌شنبه بزرگ هیچ چیز را معلوم نکرد . ما برگردیم سر کار خودمان و تا شبنه و شاید تا خود کنفرانس ماه آگوست منتظر بمانیم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سه‌شنبه بزرگ هم آمد و رفت. بسته هستند

ما سه نفر بودیم (‌قسم هفتم)

آن سه سال کلاس الف معروف ترین کلاس مدرسه بود. نه به خاطر ما. به خاطر همه شاگردان کلاس. برای خانم طبسیان بریدند که با آهنگساز گروه سرود مدرسه رابطه دارد. خانم طبسیان از ما خواست که برای شهادت برویم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ما سه نفر بودیم (‌قسم هفتم) بسته هستند

افاضات انتخاباتی

اینها را از دفتر انتخاباتی براک اوباما می نویسم. فردا قرار است روز مهمی باشد. برای خیلی ها. توضیحات فنی را علی و امید خیلی خوب نوشتند. در این دو هفته گذشته آنقدر اتفاقات عجیب و غریب و دور از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای افاضات انتخاباتی بسته هستند

ما سه نفر بودیم (‌قسمت ششم)

برای راهنمایی هردویمان مدرسه تیزهوشان قبول شدیم. یادم نیست آن‌ موقع‌‌ها می‌گفتند فرزانگان یا نه. به من اجازه ندادند بروم و آ هم نرفت چون مادرش اعتقاد داشت بچه‌ها باید با روند طبیعی درس بخوانند که بهشان فشار نیایید و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ما سه نفر بودیم (‌قسمت ششم) بسته هستند

یکشنبه‌ها با برگ و رنگ

این باران رهایمان نمی‌کند. سه هفته‌ است که می‌بارد و می‌بارد…

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یکشنبه‌ها با برگ و رنگ بسته هستند

ما سه نفر بودیم ( قسمت پنجم)

کلاس سوم که تمام شد من از مدرسه هدایت آمدم بیرون. تنها من نبودم. خیلی ها بودند. یک جایی نزدیکتر به خانه ما یک مدرسه دیگر ساخته بودند. یک مدرسه خیلی خیلی بزرگ. چهارطبقه. یک شیفتش ابتدایی بود یک شیفتتش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ما سه نفر بودیم ( قسمت پنجم) بسته هستند

ما سه نفر بودیم. ( قسمت چهارم)

من عاشق این بودم که بروم خانه آ. خانه‌شان بزرگ بود. خیلی بزرگ. بزرگترین آپارتمانی بود که من به عمرم دیده بودم. پذیرایی و ناهار خوریشان به هم وصل بود و هر دو به هال‌شان. آ و خواهر بزرگش که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ما سه نفر بودیم. ( قسمت چهارم) بسته هستند