مدتهاست کلیدی به گردنم آویزان است. هیچ فلسفه خاصی هم پشتش نیست. از قدیمی بودنش و مدلش خوشم آمده بود و با یک بند انداختمش به گردنم.
این خانم دیروز در دانشگاه در مورد وضعیت قرارگاههای پناهندگان فلسطینی صحبت کردند. تازه از فلسطین برگشته بود و عکسهایش حکایت از تجربیاتی متفاوت از آنچه ملت اینجا در خبرها میبینند داشت.
آخر سخنرانی رفتم خودم را معرفی کنم و تشکر کنم بابت عکسها و سخنرانی که کلیدم را دید. گفت که بعضی از کسانی که در این کمپها هستند نسل چهارم پناهندگان فلسطینیاند که در قرارگاه بدنیا میآیند. تصوری از خانه- از آنچه که ما خانه مینامیمش- ندارند، اما به گردن بسیاری از این زنان یک کلید آویزان است. سمبلی از امید برای داشتن خانه. روزی، جایی، خانهای….
مرا در توییتر دنبال کنید
توییتهای منبلوط را در ایمیل بخوانید