یه آدم دروغگوی…..

این خیلی جالبه که آدما فکر می‌کنن دروغ بزرگ و کوجیک داره و اگه دروغشون کوچیک باشه طرف مقابل یادش می‌ره یا به روی خودش نمی‌آره و مسئله‌ای نیست.
روزی که اولین دروغ رو دارین تو یه رابطه می‌گید به طرف مقابل‌تون ( که می‌تونه معشوقه، همکار، همکلاسی، ارباب رجوع، صاحب‌کار… باشه) ، دقیقا همون لحظه دارید گند می‌زنید به همه رابطه. طرف بالاخره می‌فهمه. شاید اون موقع نفهمه و بعد شما هم فکر کنید یادش می‌ره و یه حرفی بوده وسط حرفا. اما وقتی متوجه بشه که یه جای کار می‌لنگه، دیگه به بقیه حرفا هم اعتماد نمی‌کنه.
پی‌نوشت شخصی برای آروم کردن خودم:
یه روزگاری به روی طرف نمی‌آوردم که دارم می‌فهمم که بهم دروغ می‌گی، ولی دیگه رسما تحمل نمی‌کنم. نمی‌فهمم چرا باید شرمی یا ترسی وجود داشته باشه از نشون دادن و گفتن واقعیتی‌ که وجود داره. اگه شرمی – یا ترس، یا هر حس ناخوشایند دیگه‌ای- هم باشه باید در وجود اون واقعیت باشه نه در بیان کردنش. اما مهمترین دلیلش اینه که به آدم دروغگو اعتماد نمی‌کنم. برای هیچ کاری، حتی اگه سرگرمی محض هم باشه چه برسه به مسائل کاری و جدی‌تر.
با اولین دروغت تمام شدی، خودت فکر کردی که ادامه داری.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.