کنفرانس بنیاد پژوهش‌های زنان یا از حرصی که می‌خوریم

نقد کردن خیلی کار راحتیه. آدم بشینه رو صندلی راحت و بگه که اه اه. یعنی بهتر نمی‌تونست بشه؟ اما تا وقتی خودش یه قدم برنداشته در درست کردن چیزی، حرف زدن هم فایده نداره. نه تنها در این مورد، بلکه من به بعضی‌ از منتقدین آکادمیک‌مون هم همین ایراد رو دارم. چرا که هم سوادش رو دارند ، هم امکاناتش رو. اما غیر از نقد، و معمولا نقد غیر مستقیم، کاری در دنیای واقعی نمی‌کنند. ( سلام بعضی‌ها!)
امسال اولین سالی بود که من به این کنفرانس رفتم. اولین کنفرانس زنانی هم نبود که می‌رفتم ولی می‌دونستم که نباید انتظاراتم با اون‌ها در یک حد باشه. من تا یه حدی در جریان بودم که کمیته محلی واقعا برای این کنفرانس زحمت کشیده. از دوستانی هم سال‌های قبل در این برنامه بودند، هم شنیدم که بهتر بوده. بنابراین جای خسته نباشید داره. حالا گزارشم رو، نوشتاری و صوتی و تصویری، تا چند روز دیگه آماده می‌کنم.
کلی نقد خوب در مورد کمپین یک میلیون امضا و سنگسار و بقیه فعالیت‌ها در گرفت. طوری که دیگه آخرش دوستان قدیمی خارج نشین نتونستند ساکت بشینن و شاکی شدن که چرا از نقل قول‌های بچه‌های تو ایران استفاده می‌شه و کسی به تجربیات اونها بها نمی‌ده. صنم هم به خوبی جواب داد که خوب مساله اینه که همه ما به یک دنیا فاصله از هم زندگی می‌کنیم و تنها راه ارتباط ما اینترنته. شما هم اگه تو اینترنت فعال تر بشید و یه فکری به حال سایت‌های گل منگلی‌تون بکنید و بیشتر با جوون‌ها ارتباط داشته باشید، برای هر دو طرف بهتره.
متاسفانه در سه روز کنفرانس فقط چهار مقاله تحقیقاتی ارا‌یه شد. مقاله خانم پردیس مهدوی در مورد انقلاب جنسی در ایران، مقاله روجا بندری در مورد اگاهی نسل دوم ایرانی‌ها در مورد مسایل زنان ایران (‌تحقیق روجا یک تحقیق میدانی در بین بچه‌های ایرانی دانشگاه کالیفرنیا در لوس آنجلس بود)،‌ صحبت صنم در مورد نقش اینترنت و فناوری‌های نوین ارتباطی در جنبش زنان (‌که در هر دو مورد مثبت و منفی قضیه حرف زد)‌ و تز دکترای خانم مرجان شیرالی در مورد وضعیت و نیازهای جوانان امروز ایران. حالا با توجه به اینکه گفتن متاسفانه یا خوشبختانه مثل همون زنده باد، مرده باد، دردی از کسی دوا نمی‌کنه، باید آدم ببینه خودش چکار می‌تونه بکنه برای سال‌های بعد.
کلا من فکر کنم آب و هوای شمال کالیفرنیا برای کنفرانس خوب باشه. تو کنفرانس سن حوزه، فقط یک نفر به یکی از سخنرانان – که از قضا به نظر من یکی از بهترین صحبت‌ها رو هم کرد- گفت که شما برو واسه آقای رفسنجانی کار کن. اینجا هم فقط یک خانم خواستند تو صورت کسی تف کنند. با توجه به خوش سابقگی کنفرانس‌های ایرانی در خارج از کشور فکر کنم باید این رو به فال نیک گرفت.
کلی اتفاقات باحال هم واسمون افتاد. جدای اون جریان لزبینی روز اول، روز آخر هم یکی از سخنرانان در جواب سوال من گفتند که شما هر وقت مدرک دکترات رو گرفتی گذاشتی تو جیبت بیا حرف بزن. جریان این بود که من و چند نفر دیگه به روش تحقیق و متضاد بودن صحبت‌ها و همینطور مطلق گرایی خانم سخنران در بحثی که به قول خودشون آکادمیک بود اعتراض کردیم، ایشون هم گفتند که کتاب چاپ کردند و بعد هم یه آکادمیک وقتی دانشجو هست نمی‌تونه مطلق حرف بزنه اما وقتی دکتر بشه می‌تونه.
جالب این بود که دوتا از سخنرانان هم که هر دو کار تحقیقی در ایران کرده بودند و در موقع سخنرانی هم مثل بلبل فارسی حرف می‌زدند، تا موقع جواب دادن به سوالات می‌شد فارسی از یادشون می‌رفت و می‌گفتند که مشکل زبان هست. البته خوب من هم تا دکتر نشدم دیگه قراره که حرف نزنم.
یه چیز باحال هم همون خانم خبرنگاری بود که از صنم اون سوال کذایی رو پرسید. روز اول که ما میز کمپین رو می‌چیدیم اومد با همه حرف زد. البته با من نه. چون که می‌دونست من با زمانه کار می‌کنم. اما به طرز خیلی باحالی از روز دوم کنار میز می‌ایستاد و به مردم می‌گفت امضا نکنید. دلیلش هم این بود که فایده‌ای نداره. بماند که تمام این فایده‌ نداره‌ها چقدر به نفع بچه‌های کمپین تموم شد و چقدر بحث‌های خوبی در گرفت.
دیگه همین دیگه. دیشب هم رفتیم و زدیم و کلی رقصیدیم و من هم با این پای چلاقم نشستم رو سن که ملت بیان جلوم قر بدن و بعد هم که اونجا چه عکس‌هایی که نگرفتم از ملت! کلی دوست جدید پیدا کردم و آدم‌های قدیمی رو هم بهتر شناختم. فهمیدم که ای بابا. این دنیا چقدر کوچیکه و آدم‌ها چقدر زودتر از اونچه که فکر کنن سر و کارشون به همدیگه می‌افته و کلا فکر کنم به فلسفه جدیدی هم در زندگی رسیدم که از دیروز تا مدتی نامعلوم تمام اعمال و رفتار بنده را تحت شعاع خود قرار خواهد داد. فلسفه به تخمم.
پی‌نوشت مهم: همونطور که گفتم من تا چند روز دیگه گزارش کاملی از این کنفرانس آماده می‌کنم. این چیزهایی که نوشتم اصلا گزارش نبود. یک نگاه شخصی بود. لطفا این مطلب رو برای پوشش دادن کنفرانس لینک نکنید. خیلی ممنونم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.