از زندگی ما

The Lives of Othersزندگی دیگران نبود. زندگی خود خود ما بود.
یعنی آنقدر با بعضی از جاهای این فیلم من همذات پنداری کردم که انگار نه انگار فیلم و داستان در آلمان شرقی بود. برای من خاطرات شخصی یک خانواده ایرانی بود. خاطره کنترل تلفن ها و کتاب پنهان کردن ها و در دستشویی کتاب و نوار سوزاندن ها و با کسی حرف نزدن ها و از سایه ها ترسیدن دوران کودکی بود.
شاید برای خیلی از خانواده ها این سایه ها در همان سالهای شصت تمام شد. اما برای ما هرگز نشد. هنوز نشده است. هنوز یک عضو خانواده به جرم درس دادن و تحقیق و کتاب داشتن در انتظار رد فرجام خواهی اش و رفتن به خارک است. هنوز هم پای تلفن نمی شود غیر از آب و هوا و هزار بار پرسیدن حال اهل خانواده از چیز دیگری حرف زد. آنقدر این داستان ها برای همه تکراری شده که دیگر حتی گفتنش هم حوصله را سر می برد. دلم می خواهد بدانم آیا عمر ما به روزی قد می دهد که برویم و بگوییم پرونده ما را هم بدهید دست ما؟ ما را که می گویم منظور بزرگتر های خانواده اند. ما که کاری نکردیم غیر از اینکه تلفن های ما را گوش کنند و در بازجویی ها به بزرگتر ها بگویند فلانی با یکی که ربطی به شما ندارد شبها حرف می زند…یاد آوری اش هم حالم را دگرگون می کند.
روزی قصه این خانواده را خواهم نوشت. خواهم نوشت.
پی نوشت بی ربط: یک عزیزی غرغر پایینی را خوانده و حالا آمده فردا ما جفت تنبل را از خانه ببرد بیرون و بگرداند. بی خود نیست من عاشق اینجایم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.