زندگی دیگران زندگی دیگران نبود. زندگی خود خود ما بود. بعضی از صحنه های این فیلم به حدی به زندگی شخصی من نزدیک بود که حتی لحظه ای فکر نکردم آنجا آلمان شرقی بود و خانواده من در ایران دچار این قضایا بودند. این کنترل ها. بازجویی ها و گشتن های بی دلیل و دلیل های بی معنی و واهی و گشتن ها و گشتن ها و بستن ها و بردن ها. حالا می شود پشت صحنه تق زدن های جا و بی جای تلفن ها و .
کتاب دفن کردن ها و تلفن نزدن ها و زدن ها و بردن ها و زندانی کردن ها. ما آمدیم و خلاص شدیم. برای بقیه هنوز هم ادامه دارد. تازگی ها بدتر هم شده. دادگاه استیناف یکی از عزیزترین هایم هم در راه است. استیناف برای حکم تبعیید به نمی دانم کجا. به جرم درس دادن و نوشتن و تحقیق کردن.
اوهم که استثنا نیست. یکی است مثل بقیه . مثل مریم. مثل جلوه . مثل باقی. حالا ما کی برویم پرونده مان را بکشیم بیرون و شگفت زده شویم را نمی دانم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.