روزمره

۱٫ تعطیلات یازده روزه من دو روزه که شروع شده. تا حالا همه اش با خانواده گذشته و از امروز من مانده ام با یک لیست بلند بالا که از سابیدن آشپزخانه شروع می شود.
۲٫ بعد از توصیه سیاه من به ران پال علاقه مند شده ام و حرف هایش را دنبال می کنم. اما به طرز عجیبی غیر قابل اعتماد است. یک جمهوری خواه دیگر از تکزاس؟
۳٫ کسی از خوانندگان اینجا رشته درسی اش مطالعات دینی نیست؟
۴٫ گوگل در نظرم دارد از یک گیک نوجوان عینکی به جوان کت و شلوار پوشیده چشمهایش را لیزیک کرده تغییر ماهیت می دهد. حالا چرایش را بعدا اگر حوصله کردم می گویم.
۵٫ عکس دیروز را دوست نداشتم. با عجله شد. باید عکس مناسب فصل بیشتر بگیرم. فراخی همیشگی است.
۶٫ یک مقدار خیلی خیلی شدیدی عصبانی بود دیشب موقع خواب. یک پست هم همان موقع در ذهنم نوشتم که طرف را همینجا آب بکشم. بعد گفتم فردا صبح می نویسمش. حالا می گویم ولش کن . ارزشش را ندارد. همین را بگویم. بنده در اینجا دو مرتبه از مسایل جنسی نوشتم. یک بار که گفتم خوب است اگر ما زن ها هم برویم سراغ بدن مرد و این تابو را بشکنیم. یک بار دیگر هم یک غلطی کردیم گفتیم ملت ما بعد از اینکه کارمان را کردیم می رویم گلاب به رویتان می شاشیم چون دکترمان گفت خوب است. که بعدش از هزار جای نابدترمان کردند توی سرمان که خاک توی سربی سوادت کنند که می شاشی . مگر تو دکتری که می روی می شاشی. و تو تمام علم را الان خدشه دار کردی با این شاشیدنت.
ما هم دیگر پشت دستمان و بقیه جاهایمان را داغ کردیم که اگر از این مسایل جنسی بیاییم اینجا بنویسم که ملت اشتباهی بروند بشاشند و علم هم همانجا متوقف شود.
آها. اینها را گفتم که بگویم در عمر نزدیک به دو ساله این وبلاگ همین دو دفعه بنده از این چیزها نوشتم. حالا شما خانم جان باید بیایید موقع معرفی بنده آنهم در چنین جمعی که دیروز در آن بودیم بفرمایید خانم فلانی که از مسایل جنسی تابوی زنان در وبلاگشان می نویسند؟ یعنی خانم جان شما از تمام مسایل نوشته شده در اینجا فقط همین دوتا را یادتان مانده بود؟ نمی دانم مثال کدو اینجا مصداق دارد یا نه. ولی اصلا صحبتتان درست نبود و بنده به شدت رنجیدم. نه اینکه فکر کنم نوشتن از این مسایل درست نیست و نباید نوشته شود ولی این حس به من دست داد که شما یک مقدار خواستید در آن جمع از بنده سو استفاده کنید که بعله ایشان می نویسند و ما هم می خوانیم و اینکار خیلی خوب است.
خوب خودتان بروید بنویسید اگر دلتان می خواهد. من اینجا اصلا کجای پیازم؟
دوباره یادم آمد. شماره ها هم از دستم در رفت. من بروم آشپزخانه ام را بسابم و بشینم به بقیه کارهایم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.