گره های اجتماعی ما (۲)

اما حالا ما با نحوه جدید ارتباطات مواجه ایم. ارتباطات ما در دنیای مجازی.
به تمام فلشهای جدیدی که تو این سالهای اخیر تو اینترنت برای خودمون ساختیم نگاه کنید: وبلاگ , یاهو مسنجر, گوگل تاک. اورکات, بینگو, مای اسپیس و گروهای مدرسه ای و صندوقهای پستی . اینها اینقدر زیاد شدن که دیگه به سختی میشه کلمه عبور و اسم کاربری همه رو از حفظ داشت.
چرا راه دور بریم؟ چقدر خودمون رو نسبت به لیست لینکهایی که کنار نوشته هامون تو وبلاگ داریم مقید میدونیم؟ چقدر می خواهیم که نوشته انسانی رو که هیچ وقت ندیدیم و خیلی وقتها حتی نمیدونیم چند سالش هست و جنسیتش چیه و کجای دنیا هست, به محض به روز شدن بخونیم؟ چند بار در طول روز ایمیل ها , آف لاین مسیج ها و کامنتهامون رو چک میکنیم؟
آیا ما به این همه ارتباط نیاز داریم؟ آیا در دنیای ملموس واقعی ما این همه رابطه و حساسیت رو روابط وجود داره؟ آیا اونقدی که وقت به مثلا سردرد دوست ندیده وبلاگی اهمیت میدیم ( که واسش کامنت میذاریم یا ایمیل میزنیم و دستور پزشکی صادر میکنیم یا ” گت ول سون” میگیم) به سردرد دختر خاله یا همکار یا عموی بابامون اهمیت میدیم؟ آیا اون وقتی که برای گردش و مطالعه تو اینترنت میذاریم با وقتی که در دنیای واقعی برای کتابخونه و گردش میذاریم یکی هست؟
یکی از ایراداتی که تو سالهای اخیر به استفاده مفرط دانش آموزها و دانشجوها وارد شده ازدیاد گرههای اجتماعی اینترنتی هست. مشاورین مدرسه ها و دانشگاهها از این شاکی شدن که ارتباطات در دنیای سایبر به تنها راه برقراری ارتباط برای محصلین بدل شده. یه دانشجو مثلا تو شمال کالیفرنیا میتونه روابط مالی, درسی یا عاشقانه ای با یه دانشجو تو توکیو برقرار کنه اما نمیتونه با همخونه اش حتی یه قهوه بخوره یا در مورد آب و هوا حرف بزنه. واژه ها و کلمه های ما هم یواش یواش دارن به زبون کامپیوتر تغییر میکنن. برادر ۱۷ ساله من وقتی پشت تلفن واسه من جک تعریف میکنه آخرش همینجوری میگه ” دو نقطه دی” یا وقتی سرو صدای خواهرم در میاد بهش میگه ” اینقدر بوز نزن” . تو همین نوشته من از چند تا واژه که تا ۱۰ سال پیش اصلا نمیدونستم چی هستن , استفاده کردم؟ باورتون میشه همکار من رو میز بقلی خیلی وقتها به جایی اینکه یه ذره خم شه و یه فرمی رو به من بده اون رو ایمیل میکنه که من خودم پرینتش کنم؟
خود من دست کم روزی ۱۲ ساعت با کامپیوترهام ( سرکار, مدرسه , خونه) در حال معاشقه ام! که شاید فقط ۳۰ دقیقه اش کاری خارج از اینترنت و با این ویندوز مایکروسافت باشه. تقریبا تمام تماسها و ارتباطاتم با دوستام تو گوشه و کنار دنیا ایمیلی شده..و اگه خیلی هنر کنم باهاشون چت کنم ( خیلی به ندرت ) .تمام قبض ها با اینترنت پرداخت میشه. حقوق ها مستقیم به حساب بانکی میره و دیگه تقریبا پنجاه درصد خریدهام هم اینترنتی شده. ( تا صد در صد در مورد وسایل درسی). این ها همه از روابط ساده اجتماعی من کم کرده. دیگه حتی اون کارمند بانک رو که مثلا میشد باهاش یه خوش و بشی کرد یا کتابخونه ای که میشد توش چرخید رو هم ندارم , اما قبول دارم که دنیا یا دنیاهای جدیدی هم به روم وا شده که تازگی دارن.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.