گره های اجتماعی ما (۱)

سر نوشت: فضولی ها یه ذره نتیجه داد و حالا یه ذره آروم تر میرم.
——————————————————————————
موضوعی که چند وقته ذهنم رو مشغول کرده میزان و حد روابط اجتماعی ام هست. کیفی و کمی.
ما به عنوان یک انسان به رابطه با دیگران احتیاج داریم. میزان این احتیاج در افراد مختلف کم و زیاد هست اما کسی رو نمیشه پیدا کرد که به طور مطلق بی نیاز از این روابط هست. طبق تحقیقات ” امیل دورکهایم” در کتاب معروفش ” خودکشی” که در سال ۱۸۹۷ منتشر شد مهمترین دلیل خودکشی نه فقر هست , نه بی مذهبی, نه خوشی زیاد و نه مواد مخدر و الکل. دوکهایم تو تحقیقاتش به این نتیجه میرسه که هرچی میزان روابط فرد با اطرافیان و جامعه اش کمتر باشه و به اصطلاح گره های اجتماعی کمتری داشته باشه, امکان خودکشی در اون فرد بالا تر میره.
اولین گرههای اجتماعی ما از خانواده ( که میتونه تعداد و تعریفش متغییر هم باشه) شروع میشه و با بزرگ تر شدنمون, رفتن به مدرسه , محیط کار و یا ازدواج گسترده تر میشه. خودتون رو تصور کنید در وسط یک برگه کاغذ که با فلشهای به کسایی که باهاشون رابطه ( از هر نوعی ) دارید متصل هستید. چندتا فلش به سمت شما میان یا از شما بیرون میرن؟ سرتون چقدر شلوغه؟
این فلشها اندازه یکسانی هم ندارن. بعضی دور ترن بعضی نزدیک تر. بعضی محکم تر و کلفت ترن و بعضی نازکتر و شکننده تر. معمولا همه ما به غیر از اعضای خانواده مون با فامیلها دور و نزدیک , دوستان مدرسه و محل کار و حتی با فروشنده سوپر سر کوچه یه رابطه ای داریم . ( خارجکی ها این آخری رو نخونده بگیرن). میزان قدرت این روابط بسته به مدت و موضوع رابطه فرق میکنه. مسلما روابط ما با رئیسمون که ماهی یه بار تو جلسه ماهانه میبینمش با همکار میز بقلی یکی نیست. همونطور که رابطه با اعضای خانواده همسر بعد از ازدواج به سختی میتونن دقیقا همون رابطه با خانواده خود فرد باشه. ( خدایش شما خواهر همسرتون رو همونقدر دوست دارید و رابطه اش باهاش مثل خواهر خودتونه؟)
—-پایان قسمت اول—–دیری دیری دیم—————
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.