آزاد نویسی

شده است یک آدمی تبدیل به بت وبلاگ نویسی تان بشود و مثلا هر روز اول بروید ببینید چیزی نوشته یا نه؟ یا آدرسش را حفظ کنید که سریعتر بنویسید و مثلا همیشه در بخش علاقه مندی هایتان باشد؟
این وضعیت من است با وبلاگ همایون خیری که می دانم اینجا را هم نمی خواند. حالا قسمت جالب قضیه این است که من لینک وبلاگش را ندارم اما در تمام کامپیوترهایی که با آنها کار می کنم – چه در دفتر کار و چه در خانه و چه در دانشگاه- آدرس وبلاگش را گذاشته ام در بخش علاقه مندی ها که روزم بدون خواندن وبلاگش شب نمی شود.
حالا این که چرا آزاد نویس شد نمونه برای من چند دلیل اصلی دارد. اینکه واقعا آزاد می نویسد. از امتحان آشپزی اش گرفته تا همکار فرانسوی اش موسوم به آقای پلنگ صورتی. بعد هم اینکه به نظر من خیلی خوب شرح محیط می دهد. یعنی برای من استرالیا ندیده خیلی خوب است که بدانم در آن گوشه دنیا مثلا خبر فلان زندانی محکوم به تروریست چه جور دنبال می شود. یا اینکه فضای درسی و دانشگاهی چطور است. بعد هم اینکه نثر روانی دارد. دستپختش هم که خوب است. سلیقه غذایی هم که دارد. مثل خودم شکم پرست هم است. کتاب و موسیقی و ویدو هایی خوبی هم دارد. مگر آدم دیگر از یک وبلاگ چه می خواهد.
این هفت روز نویسی اش را هم خیلی دوست دارم. یک بار گفتم تقلید کنم بعد دیدم باید ایمیل بزنم و اجازه بگیرم و اینها, از خیرش گذشتم.
این تابلو اعلانتش هم که مرا کشته. اصلا بروید خودتان دوباره حظش را ببرید.
می رفتم بخوابم که دیدم به روز شده بعد یادم آمد که مدتهاست می خواهم اینجا از آزاد نویس بنویسم و هر بار فرصت دست نداد.
*******
بی ربط به مطلب بالا:
بهمن آقا امروز یک چیزی نوشته بودند در مورد اینکه چقدر مهم است که خاطرات روزانه را- هرچه که می خواهد باشد- بنویسم و چقدر بعدها اینها تاریخ خواهند شد. درست است که حالا دیگر دسترسی به منابع مثل سابق نیست و حمدلله همه چیز اینترنتی شده اما تاریخ تا به حال همیشه آنچه بوده که تاریخ نگار دلش می خواسته بگوید. اگر فقط یک صدا نباشد بهتر می شود برداشت درست کرد.
می دانستید مهمترین منابع مطالعی که در مورد تاریخ زنان امریکا از دوره ورود انگلیسیها و بعد هم جنگهای استقلال و جنگ داخلی در دست است از روی روزمره نویسی های زنان و دختران جوان است که در دفتر خاطراتشان پنهانی مطلب می نوشتند؟

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.