همچنان خیال

امروز کرکس دیدم. یعنی فکر می کنم که یک کرکس بود. یک کرکس ماده گرسنه. به همراهم – همان همره بی تحرک عکاس- گفتم. گفت که خیالاتی شدم . که اینجا عقاب الدورادویی دارد و فوقش شاهین شکاری. کرکس ندارد. اما من فکر کردم چشمی از بالا به من خیره شده. چشم یک کرکس ماده گرسنه.
ما امروز خیلی بالا بودیم. بالای یک تپه که من دلم میخواهد آن را یک کوه بلند و دستنخورده بدانم. یک کوه وحشی رام نشده.
از این بالا دلم میخواهد صدای موجهای ساحل وحشی دیروز را نشنوم و فکر کنم دریا فقط یک نقطه آبی در دوردستهاست.
این درختها باید خیلی قدیمی باشند. شاید به قدمت همان خدای سرخپوست. درختان همیشه سبز را دوست ندارم. زندگی را نمی فهمند. چه معنی دارد زندگی بدون رنگ پاییز و عوری زمستان؟ درختان همیشه سبز هم مثل مردمان موطلایی و چشم آبی فقط از دور زیبایند. درونشان سرد است. نگاه کردن به این درختها فقط باعث می شود که به فکر کت اضافه بود یا پتوی کلفت تر برای خواب شب. یعنی انگار سبزیشان عادی می شود. حتی برای خودشان. تصور کن! امید به جوانه زدن و سبز شدن در باهار را نداشته باشی. حق هم دارند. یاد خودم می افتم و دوستم که به من گفت با خنزرپنزری ها می خواهم جوان بمانم. شاید خنزرپنزری این درختان هم رنگ همیشه سبزشان است. چه می دانم. دفعه بعد اما باید جایی بروم که درختان استوایی داشته باشند. درختان استوایی انگار همیشه می خندند.
زمین اینجا سرد است. کف چادر نم دارد. برگهای روی زمین هنوز تری باران ماه قبل را دارند. البته به ما گفتند که ماه قبل باران آمده.
به این فکر می کنم که اگر امشب یک خرس به ما حمله کند چه کار باید کرد؟ مثلا می شود یک بسته شکلات همرنگ خودش به جلویش انداخت یا مثلا این چاقوی دسته کلیدم می تواند پنجه اش را ببرد؟ تصور کن! گردن بندی از پنجه خرس واقعی. فکر بد نکنم.. شگون ندارد. اگر روح خرس در پنجه اش بماند و نیمه شبی گردنم را ببندد چه…. نه . آنقدر هم هیجان نمی خواهم. راستش کمی هم ترسیدم.
دوربین را از همراه بی تحرکم می گیرم. میرود که روی زمین نم دار بخوابد. نمی دانم چه چیزی را می خواهم بگیرم. درختان اینجا حوصله سر برند و زمین هم قهوه ای و سرد. اثری هم از دزدان دریایی نیست. کرکس به قابم نمی آید. به پوتین گل گرفته ام نگاه می کنم و عکس می گیرم.
به آسمان نگاه می کنم. کرکس ماده گرسنه هنوز پرواز می کند. بچه هایش لابد دیگر گرسنه شده اند. کرکسها شکلات نمی خورند. دلم می خواهد خرگوشی بمیرد تا این کرکس ماده گرسنه با آن چشمان حریصش اینطور به من زل نزند. نمی داند که برق چشم از من نیست. از لنز نویی است که اول ماه گذاشته ام.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.