رنگ طالبیم!

turq2_w_L.jpg
با دوستی دردل می کردم که نمی دانم چرا تازگی ها اینقدر به خنزپنزرهای رنگی علاقه پیدا کرده ام. سالها نه در انگشتانم انگشتری می کردم و نه گلوبندی به گردنم و نه حتی یک گوشواره ساده آویز گوش هایم. حالا هر روز دلم می خواهد تعداد این سوراخهای گوشم را بیشتر کنم و گاهی غبطه می خورم چرا انگشتر به اندازه کافی ندارم. رفته ام مدل این عروسهای هندی که باید تا آرنج النگو می گذاشتند تا موقع کار مادر شوهر صدای جیلینگ جیلینگشان را بشنود از اینجا النگو خریده ام و با ذوقی دستم می کنم و تکانشان می دهم که بیا و ببین.
تازه می خواهم بدهم دستانم را با حنا نقاشی کنند. یک خانم سودانی را دیدم که دست و پایشن را مدل عرب های خوزستان خودمان نقاشی کرده بود. آویزانش شدم که بیا مرا نقاشی کن. قبول کرد بنده خدا.
این عکس انگشترهای خانم اورتگا هم شده این پایین آیینه دق. هی می گویم می روم اصفهان عقیق و فیروزه می خرم. حالا نه که اینجا نباشد, دل می خواهد بهانه بگیرد. نیشابور را می گوییم می روم اینبار به نیت خرید فیروزه. آنهم منی که همین الان فیروزه و سنگ کوهی و عقیق را بگذارند جلویم, نمی توانم تشخیصشان بدهم. دل هوسباز این است دیگر.
دوستم خندید و گفت که از اثرات بالارفتن سن است. گفت که سن که بالا می رود, دلخوشی ها هم تغییر می کند و رنگ و لعاب بیشتر می شود. این هم توجیهی بود لابد.
این عکس بالا هم تزیینی است. نوشتم سنگ رنگی و گوگل جان هم این را به ما داد. دست عکاسش درد نکند. من فقط یک رنگ از این رنگها را دارم. آن فیروزه بالای را.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.