در تعقیب شادی

دیروز فیلم در تعقیب شادی رو دیدم. یعنی تو فیق اجباری نصیب شد و تو ساعت کاری یه سری از بچه های دبیرستانی رو قرار بود در قالب برنامه ای ببرن سینما و ماشین کم داشتن. من رو هم خبر کردن.
قبل از اینکه برم ببینمش , با توجه به حالم, فکر میکردم گریه میکنم. اما فقط تو یه صحنه بغض کوتاهی داشتم.
نمیدونم چند درصد آدمها ممکن هست اون راهی رو که قهرمان فیلم رفت رو برن, اما خوب همین هست که متفاوتشون میکنه با بقیه.
این درسته که باید برای رسیدن به منافع طولانی مدت گاهی از منافع کوتاه مدت گذشت اما همین گفتنش راحت هست و اجراش سخت. چون خودم تو شرایط تصمیم گیری های عجیبی هستم میتونم این رو درک کنم. همه دیروز فکرم این بود که گفتنش خیلی راحت هست که اگه من هم جای قهرمان فیلم بودم همین کار رو میکردم. اما در عمل..
سن فرانسیسکو همیشه دوست داشتنی هست و اینکه بعد از مدتها فیلمی دیدم که جاهای آشنا توش داشت ذوق زده ام کرد. هرچند اون صحنه های شهر با اون قیافه مرتب و شیکی که ما همیشه میبینیم خیلی فرق داشت. ولی من سن فرانسیسکو رو با همین خانه به دوشها و گرمخونه ها دوست دارم. یه جوری انگار هویت این شهر رو رقم زدن باهاش. پارکها و مردم خوش پوش و خونه های میلیونی قسمتهایی از شهر.
این عکس رو هم هفته قبل موقع برگشتن نزدیک پل ” بی بریج” از روی یه تابلوی تبلیغاتی بزرگ ( نگیم بیل بورد !بگیم تابلو تبلیغاتی بزرگ ) گرفتم. دیدم حرف سن فرانسیسکو هست گفتم بذارمش اینجا.
kdhajsdh.jpg
پی نوشت: تو این ولایت هرکی خوش پوشه و خوش لباس و به قول مامان لباسش اندازه تنشه و از باسنش در حال پایین افتادن نیست شک نکنید که گی هست !!

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.