از این که اینجا بوی پیاز داغ گرفته جدا شرمنده ام.

جدی میگم.
این بحث رو با این دید شروع کردم که با توجه به این سیل مهاجرت یه اخطاری باشه برای تازه واردین که اشتباهاتی رو که حداقل من داشتم و هزینه زیادی هم صرف جبرانشون شد تکرار نکنن. اما حرف که به درازا بکشه و نویسنده هم ناشی باشه این میشه که الان وقتی بلوط رو باز میکنم بوی پیاز داغ همه تنم رو میگیره. واقعیتش برای منی که حتی تو عمرم یه بار هم قورمه سبزی درست نکردم و دیگه حداکثر آشپزی ام یه غذای یه ربع بیست دقیقه ای واسه وحیده – چون اگه بیشتر از اون طول بکشه روی گاز خوابم میبره- اینها یه ذره زیاد بود.
دید جامعه شناسانه ما تبدیل به آشپزی شد . همینه که من هنوز در حسرت یه مدرسه آندر گراد – باور کنید نمیدونم فارسی اش چی میشه. ایران ما به لیسانس دارش هم میگفتیم مهندس- موندم.
مرسی از همه که اینقدر علاقه نشون دادن و همراهی کردن. از بنفشه, سایه , مامان غزل عزیز, دکی گوشزدی, خورشید خانم ,سوسکی خوبم, پریسا و مرجان و همه خوبهای دیگه . کلی دوست خوب هم پیدا شد تو این وسط راه.
در هر حال فکر کنم همه حرفهایی هم که باید در قسمت آخر گفته میشد تو کامنتها و قسمتهای قبلی گفته شد و نمیخوام تکرار مکررات کنم. به دوستانی هم که من رو با یه متخصص تغذیه یا ورزش یا دکتر! اشتباه گرفتن , من هیچ کدوم اینها نیستم. تو رو خدا اینجا رو از اینی که هست زرد تر نکنید.
همه اینها هم وقتی باید اتفاق بیافته که من میخوام به وبلاگم جدی تر نگاه کنم و مصمم تر بنویسم.
سرم یه ذره شلوغه. برنامه ای که من مسولش هستم و از طرف اداره کمکهای مردمی ارایه میشه وضعیت خیلی ثابتی نداره. از بودجه سازمان داره روز به روز کمتر میشه و کلا شاید این برنامه قطع بشه. من هم که واسه یه جای غیر دولتی کار میکنم و اینها هم پولشون از همین برنامه های تامین میشه که سازمانها بهشون میدن. هیچ چی هم بدتر از این نیست که آدم امنیت شغلی نداشته باشه. البته این قرداد تا سال دیگه تابستون ادامه داره اما خوب وقتی پول نباشه قرارداد هم بی معنی هست.
شاگردام اومدن. من برم.
امیدوارم هیچکی رنجیده نشه ازم. همتون ماه هستید به خدا. فقط این آدم من نبودم. همین. محتاجیم به انرژی !

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.