من بلد نیستم حواسم باشه. این واسه یه زن سی‌ساله تنها انگار چیز خوبی نیست. زن سی ساله تنها باید بدونه کجا چقدر بخنده،‌ کجا چاک یقه‌اش چقدر باشه، هیچ جا نباید از تنش حرف بزنه، نباید بگه اعصاب نداره چون پریوده. نباید بگه دلش بچه می‌خواد، چون هنوز شوهر و سر سامون نداره. زن سی ساله تنها نباید واسه خودش تنها توی بار مست کنه، بره بیرون با پیپ غریبه‌ها علف بکشه و چشاشو ببنده و با خودش بخنده. زن سی ساله تنها نباید به مردی که دوسش داره ابراز عشق کنه.که براش گریه کنه. زن سی‌ساله تنها از روابط جنسی‌اش حرف نمی‌زنه. زن سی ساله تنها باید بتونه بازی کنه. باید بلد باشه مردا رو دنبال خودش بکشونه. زن سی ساله تنها نباید در دسترس باشه. زن سی ساله تنها باید سیاست داشته باشه. زن سی ساله تنها باید به آینده اش فکر کنه. زن سی ساله تنها حق نداره رویا بافی کنه. زن سی ساله تنها باید به فکر پس دادن قرض های دانشگاهش باشه. زن سی ساله تنها باید عاقل باشه.
زن سی‌ساله تنها نباید تو وبلاگش هرچی رو که می‌خواد بنویسه چون از رئیس و مرئوس و خواستگارهای احتمالی همه ممکنه اینو بخونن و زن تنهای سی‌ساله ممکنه چهل سالش بشه و هنوز تنها باشه. زن سی‌ساله تنها باید مثل یه زن سی ساله تنهای خوب به دکتر شدن فکر کنه. در تمام کلاس‌هایی که در خصوص قید‌ و بندهای اجتماعی بر بدن و رفتار زن صحبت می‌کنن نمره الف بگیره، اما در هر حال دست آخر بدونه که اونا مال کتاباست. که دست آخر آدم‌ها دنبال زن سی ساله مودب و خوش‌خنده و خوش صحبت می‌گردن. برای زن سی ساله تنها چهره اجتماعی از همه چی مهم‌تره. کلمه کلمه های این نوشته ها، ضربه‌های کلنگ اند بر این چهره اجتماعی.
متاسفانه اینجا یه زن سی‌ساله تنها زندگی می‌کنه که حواسش به هیچ کدوم از اینا نیست. بلد نیست حواسش باشه. متاسفانه این زن تنهای سی‌ساله به تک تک نوشته‌هاش، همون ضربه های کلنگ، عشق می ورزه. متاسفانه این زن تنهای سی ساله می‌خواد خودش باشه، بلد نیست به آینده فکر کنه، بلد نیست عاقل باشه. این زن تنهای سی ساله عاشق برهنگیه. عاشق اینه که خودش باشه. هرچی که هست. متاسفانه این زن تنهای سی‌ساله خیلی رهاست.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.