دهم نوامبر دو هزار و یازده

یکی از خوبی‌های یکی از این مرض‌های من اینه که اگه یه قرصی رو نخورم می‌تونم تا ابد بخوابم.
بعد می‌تونم صب بیدار شم،‌ بگم فاک ایت. بعد نخورمش. بعد برم زیر پتو و ساعت شش عصر از سرما بیدار شم. بخاری رو روشن کنم و دوباره بخوابم و بعد نصفه از گرسنگی بیدار شم، وبلاگ آپدیت کنم و کدوی خام بخورم و اگه مامان بابا پیغام گذاشتن جوابشون رو بدم که یه دفعه پا نشن از نگرانی بیان اینجا و در همون حال هایده گوش کنم و بگم برو بابا. دلت خوشه و دوباره برم بخوابم. این چرخه ، خیلی جدی، می‌تونه هفته‌ها ادامه پیدا کنه. تا وقتی تو خونه هر چیزی واسه خوردن پیدا بشه یا اینکه جاده صدا کنه.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.