همه آدم‌های وبلاگ‌نویس دور و برم از وبلاگاشون عبور کردند.
همه دیگه بزرگتر از این شدن که بیان تو وبلاگاشون بنویس.
هیچکی دیگه دور و برم از دوستای وبلاگ‌نویسم نیست که هنوز وبلاگ نویس باشه. اونم اینطوری روزانه، کسخلانه،‌ دلتنگانه، لوسانه، بی‌دغدغه یا تخصص یا هدف.
اونایی هم که می‌نویسن هر از چندگاهی چند خط جدی و درست می‌نویسن. همه دیگه تو درساشون، تو کاراشون متخصص شدن. رفتن سراغ چیزایی که دغدغه‌شون رو داشتن تو دنیای اونور مانیتور. این روزها همه همه رو «گوگل می‌کنند». دیگه نمیشه یه چیزی نوشت که اندازه سن آدم نباشه،‌ا اندازه تخصص نباشه. شاید هم محافظه‌کار شدن. شاید هم دیگه لازم ندارن اینجا بنویسن اگه اصلا از اول به خاطر نیاز شروع شده باشه. مال من اینطور بوده. لازم داشتم بنویسم.
شاید باید منم در اینجا رو تخته کنم. احساس می‌کنم همه از این مراحل گذشتن و من الان شبیه یه آدمی ام که تو آبی که تا زانوی آدم بیشتر نیست،‌ چسبیدم به چوبی که غرق نشم.
فکر می‌کنم دیگه بلوط هم باید بره پی کار و بار خودش. دیگه دوره اش تمام شده. بلوط من.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.