بیست و هفتم سپتامبر دو هزار و یازده

سنجابه پوزه‌اش خرد شده بود. خون می‌پاشید بیرون. ماشین جلویی زده بود بهش. کنار جاده بال بال می‌زد.
بعد آروم شد و یه نفس عمیق کشید و تمام.
مرگ تو دستای من بود. خونی.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.