بدجنسی کردم. اما مثل شیعه که دروغ مصلحتی توش داره،‌این بدجنسی هم واسه امر خیر بود.
با کریشنا و این پسره صاحب هتل رفته بودیم نصفه شبی لب دریاچه. بعد یه ذره کشیدم و حالمون خوب شد. بعد این اقای پسر صاحب هتل هی خواست ما رو ببوسه. هی هم ما گفتم اقا بکش کنار. چند بار امتحان کرد و دیگه ول کرد. بعد هم شوخی و خنده و برگشتیم هتل.
صبج فرداش بیدار شدم دیدم یک تبخالی زدم از اون تبخال‌های اساسی. از اونا که به خوبی و خوشی دور همه لب رو می‌گیره و پخش میشه و کلا مصیبته.
داشتم تو بالکنی کار می‌کردم که پسره اومد گفت لبت چی شده. گفتم از خودت باید بپرسی. بعد گفتم بیا بشین ازت یه سری سوالاتی بپرسم. دیگه خلاصه اینکه یارو رو متهم کردم به اینکه تو هرپیز (تبخال) داری و وقتی سعی کردی منو ببوسی به من منتقل شد. اون میگفت نه من هیچ وقت تبخال نزدم. گفتم خب به خاطر اینه که هرپیز لب به وجاینال منتقل نمیشه اما وجاینال به لب منتقل میشه و تو شاید ویروست مخفی باشه و تو فقط ناقل باشی.
بعد هی گفت بابا من تا حالا سکس نداشتم و ویرجینم و این صحبتا. گفتم من نمیدونم . اونا به من مربوط نیست. یه چیزی بود من از تو گرفتم. طفلک ترسیده بود. رفت به دکتری زنگ زد و دکتر – خل- هم برگشت گفت نه اگه خونی در کار نبوده چیزی نشده.
گفتم دکتر چرت میگه. این شد که نشستم سه ساعت براش و کریشنا – که اومده بود رو بالکنی- در خصوص مریضی‌های جنسی توضیح دادم. دوتای اینا مثلا دانشگاه رفته بودند و از قشر تحصیل کرده جامعه.
تا جایی که من فهمیدم (از جامعه اماری سه نفره!) روابط جنسی قبل از ازدواج خیلی محدوده و باکرگی هم برای دخترها و هم برای پسرها خیلی ارزشه. یعنی اینا میگفتن که اگه به دختری بگن قبلا رابطه جنسی داشتند باهاشون دوست نمیشن.
کاندوم رو فقط برای جلوگیری از حاملگی میدونستند. گفتم خب شماها که این همه با مسافرها رابطه دارید و یه وقتی هم شاید اتفاقی بیافته، چه میدونید طرف از کجا ا ومده و چی داره. شما که احتمالا نمیپرسید و اگه دختره خودش نگه کاندوم هم نمیذارید!
فکر کنم به طور جدی جفتشون ترسیدن. گفتم برید آزمایش اس تی دی بدید. اگه دکتر گفت نمیخواد بگید شماها میخواید.
این هم از رسالت آموزشی ما.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.