اول مارس دوهزار و یازده

برای عریان و دغدغه‌های این روزهایش
در سر در کلیسا یک اعلامیه چسبانده بودند
یک راهبه از دیر فرار کرد
او دیوانه خطرناکی است
تحویلش دهید
در روستایی آن ور بیابان
تو پستان‌هایت را به یک پاکت سیگار فروختی و عاشق مرد سیگار فروش شدی

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.