روزمره- عصر چهارشنبه

بی‌حوصله نیستم. خسته‌ام فقط. حرف هم راستش دیگه خیلی ندارم. یه وقت‌هایی دارم، اما نرسیده‌ به اینجا تمام می‌شه. سندرم «سو وات» هم به قول یه عزیزی هست. اما کلا اوضاع بد نیست. سه تا پروژه هفته قبل اجرا کردم که ایده دوتاشون مال خودم بود. (یعنی همه این پست واسه این فخر فروشی نوشته شد و الان که گفتم راحت شده و خوشحالم.) با یکی از دوستام داریم یه کار هیجان‌انگیز می‌کنیم که اصلا اصرار نکنید. الان نمی‌تونم بگم، اما عالیه.
چرت و پرت می‌گم کلا واسه اینکه بیام اینجا یه چیزی نوشته باشم. یک بلای تازه سر موهام آوردم که اصلا عاشق خودم شدم باهاش. دوباره از این هفته می‌رم سفر و این همیشه خوبه.
پی‌نوشت: اینو بگو. فردا دارم می‌رم چشمام رو عمل کنم از این بلای عینک و لنز خلاص بشم. اما فکر نکنید این یه عمل عادیه. قراره چشامون با یک سیستم جدید، «های دفنیشن» بشن. ملت اینجا واسم دست گرفتن که بگو دو سه تا کانال اضافه هم بدن. یکی هم گفت که بده چشاتو باهاش جام جهانی ببینیم. یه عده هم گفتند از دکتر بپرسم ببینم این «یونیورسال ریموت» هاشون رو میشه واسه چشمون ما تنظیم کرد یا نه. یک عده هم اعتقاد دارند صبر کنم «بلو ری» بشه یه دفعه. از رفقایی که ما داریم.

این نوشته در بلوط, سفر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.