از روابط انسانی- ۱

مدت‌هاست با سلام و صلوات و نذری خودم شرکای فکری، عاطفی و جنسی‌ام را انتخاب می‌کنم. حرف مفت است. می‌دانم، اما یک جوری خودم احساس امنیت بهتری دارم وقتی انتخاب می‌کنم. این وسط حس خوش‌آیند مطلوب بودن(object of desire) از دست می‌رود. یعنی آدم یک جور قدرتی به دست می‌آورد، اما دلش هم برای آن مطلوب واقع شدن تنگ می‌شود. گاهی هم که خودزنی روانی بالا می‌زند، اعتماد به نفس فلج می‌شود وقتی می‌بیند که همه را خودش انتخاب کرده و مدت‌هاست انتخاب نشده‌است.
دیشب وسط چت با یکی از عزیزترین همین انسان‌ها، به طور ناگهانی از خلال یک جمله بی‌ربط حس کردم من آن مطلوب/فانتزی رابطه‌اش با شریک جنسی‌ ثابتش هستم/ شده‌ام. حسم را گفتم. بعد از یک سکوت طولانی نه تکذیب کرد و نه تائید. گفت که نمی‌تواند از طرف کس دیگر چیزی بگوید.
حسش نه خوب بود نه بد. فقط عجیب بود. انگار بفهمی یکی با عکس تمام قد تو خود ارضایی می‌کند. حالا آیا مطلوبی یا فقط فانتزی‌ات خوب است یا حتی باید بدت از این تصویر؟ هیچ‌کدام نبود. قرار شد به زودی ببینمشان.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.