رزمناو پوتمکین !

از صبح تا حالا نشستم اینجا. ده هزار بار نوشتم و پاک کردم یا اصلا صفحه رو بستم. نمیتونم فکرام رو جمع کنم. هیچ جوری نمیتونم . شاید هم اصلا مهم نباشه. کی به نظر یکی که اون سر دنیا نشسته و داره سرش رو به دیوار میکوبه احتیاج داره؟ اصلا کی از من نظر خواست که خودم رو نخودی بازی کردم؟
سینما چهار یادتونه؟ هر یه هفته در میون فیلم رزمناو پوتمکین رو نشون میداد. یه آقای کچلی که فکر کنم خیلی سرش بود جوری در مورد این فیلم حرف میزد که انگار داره از ناموس تمام کشور از زمان هخامنشیان تا حالا دفاع میکنه. هیچ وقت ننشستم این فیلم رو ببینم.
دیشب دیدم خانوم استادمون با همون حرارت داره از همون ناموس حرف میزنه. زورکی هم که بود فیلم رو دیدم. اعتراف میکنم قشنگ بود.
تا حالا این فیلم ها رو تو کلاس دیدیم: دختر کارگر ( نمیدونم فارسی چی ترجمه اش کردن). روانی و شمال از شمال غربی هیچکاک. رزمناو پوتمکین . فردا شب هم قراره پرتقال کوکی کوبریک رو ببینیم. کلاسش اگه بدون تست بود حرف نداشت. ولی اینطور که معلومه باید همه این فیلم ها رو دوباره ببینم.
استاد فیزیک همچنان به دختر کشی هاشون ادامه میدن. چی میشد اگه معلمهای فیزیک و شنا جاشون رو عوض میکردن؟
زندگی مسخره ای هست. مگه نه؟
یک پی نوشت تلخ:
وقتی این رو بخونید میبینید که ما کجای کاریم و مردهای روشنفکر ما کجا!!! دلم برای شریک زندگی شما سوخت. همین.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.