تبعیدی خود‌خواسته

همه این سال‌ها اولیت بندی کردیم که کدام مشکل مهم‌تر است و حرف کدام را باید الان زد و کدام را به آینده (‌کدام آینده؟ کسی آز آینده چه می‌داند؟) موکول کرد. الان و این روزها شاید جای این بحث نباشد اما این‌ّ‌ها مشاهدات روزمره من است که باید جایی ثبت شود.می‌نویسمشان برای دل خودم که این‌ها را می‌بیند و درد می‌کشد.
***
تبعید یک مفهوم حقوقی دارد. قدرتی فردی مخالف را به نقطه‌ای خارج از مکان اقامت و فعالیتش -به زور- می‌فرستد تا هم آزار جسمی و روحی ببیند هم ارتباطش با مکان فعالیتش کم شود. شاید اگر تعریف را اندکی گسترش دهیم شامل افرادی که نه توسط قدرت که خودشان به علت جمیع شرایط موجود در یک منطقه سیاسی-جغرافیایی مجبور به ترک آن و سکونت گزیدن در مکان دومی شده‌اند را نیز دربر بگیرد. این مکان دوم نه لزوما جای بد‌‌آب و هوا و دور از دسترس،‌بکله باید جایی باشد که فرد در آن احساس راحتی و در خانه بودن نکند که شاید مشمول این تعریف تبعید شود.
اما من مهاجرم. درست است که در ایران شهروند درجه دوم به حساب می‌آمدم و به دلایل گوناکون از بسیاری از حقوق شهروندی برخوردار نبودم، اما خودم انتخاب کردم – و امکاناتی داشتم که میلیون‌ها ایرانی دیگر نداشتند و ندارند- و آز ایران بیرون آمدم و الان هم مشکل قانونی برای بازگشت به ایران ندارم. بی کار و بی‌پول و بی‌سرپناه خواهم بود، اما کسی مرا زندانی و شکنجه نخواهد کرد. من تبعیدی خود خواسته نیستم. من مهاجرم ایضا میلیون‌ها ایرانی دیگر، حتی‌ آنها که فکر می‌کنند اگر برگردند در همان فرودگاه چوبه دار برایشان علم خواهند کرد.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.