-
بایگانی
- جولای 2023
- ژوئن 2020
- می 2020
- آوریل 2020
- مارس 2020
- سپتامبر 2019
- جولای 2019
- مارس 2019
- فوریه 2019
- ژانویه 2019
- نوامبر 2018
- اکتبر 2018
- سپتامبر 2018
- آگوست 2018
- جولای 2018
- آوریل 2018
- مارس 2018
- فوریه 2018
- ژانویه 2018
- دسامبر 2017
- نوامبر 2017
- اکتبر 2017
- سپتامبر 2017
- می 2017
- آوریل 2017
- مارس 2017
- فوریه 2017
- ژانویه 2017
- دسامبر 2016
- نوامبر 2016
- اکتبر 2016
- سپتامبر 2016
- آگوست 2016
- جولای 2016
- ژوئن 2016
- می 2016
- آوریل 2016
- مارس 2016
- فوریه 2016
- ژانویه 2016
- دسامبر 2015
- نوامبر 2015
- اکتبر 2015
- سپتامبر 2015
- آگوست 2015
- جولای 2015
- ژوئن 2015
- می 2015
- آوریل 2015
- مارس 2015
- فوریه 2015
- ژانویه 2015
- دسامبر 2014
- نوامبر 2014
- اکتبر 2014
- سپتامبر 2014
- آگوست 2014
- جولای 2014
- ژوئن 2014
- می 2014
- آوریل 2014
- مارس 2014
- فوریه 2014
- ژانویه 2014
- دسامبر 2013
- نوامبر 2013
- اکتبر 2013
- سپتامبر 2013
- آگوست 2013
- جولای 2013
- ژوئن 2013
- می 2013
- آوریل 2013
- مارس 2013
- فوریه 2013
- ژانویه 2013
- دسامبر 2012
- نوامبر 2012
- اکتبر 2012
- سپتامبر 2012
- آگوست 2012
- جولای 2012
- ژوئن 2012
- می 2012
- آوریل 2012
- مارس 2012
- فوریه 2012
- ژانویه 2012
- دسامبر 2011
- نوامبر 2011
- اکتبر 2011
- سپتامبر 2011
- آگوست 2011
- جولای 2011
- ژوئن 2011
- می 2011
- آوریل 2011
- مارس 2011
- فوریه 2011
- ژانویه 2011
- دسامبر 2010
- نوامبر 2010
- اکتبر 2010
- سپتامبر 2010
- آگوست 2010
- جولای 2010
- ژوئن 2010
- می 2010
- آوریل 2010
- مارس 2010
- فوریه 2010
- ژانویه 2010
- دسامبر 2009
- نوامبر 2009
- اکتبر 2009
- سپتامبر 2009
- آگوست 2009
- جولای 2009
- ژوئن 2009
- می 2009
- آوریل 2009
- مارس 2009
- فوریه 2009
- ژانویه 2009
- دسامبر 2008
- نوامبر 2008
- اکتبر 2008
- سپتامبر 2008
- آگوست 2008
- جولای 2008
- ژوئن 2008
- می 2008
- آوریل 2008
- مارس 2008
- فوریه 2008
- ژانویه 2008
- دسامبر 2007
- نوامبر 2007
- اکتبر 2007
- سپتامبر 2007
- آگوست 2007
- جولای 2007
- ژوئن 2007
- می 2007
- آوریل 2007
- مارس 2007
- فوریه 2007
- ژانویه 2007
- دسامبر 2006
- نوامبر 2006
- اکتبر 2006
- سپتامبر 2006
- آگوست 2006
- جولای 2006
- ژوئن 2006
- می 2006
- آوریل 2006
- مارس 2006
-
اطلاعات
بایگانی دسته: بلوط
تمام آخر هفته را کار کردم. روزی دوازده ساعت. شماره تازه منتشر شد. من نابود شدم. فردا میروم یک سفر کوتاه به کالیفرنیا و زود برمیگردم. الان از آن ماههای زندگی است که هی باید صبر کنم یک دورهای تمام … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بسته هستند
چهارم
سه روز شناخت یکی واسه تقاضای ازدواج کردن کمه؟ آره. مخصوصا وقتی کلا سه ساعت هم با هم حرف نزدن. یه بار هم همو نبوسیدن حتی چه برسه به خوابیدن. از کجا بدونم کارتو بلدی. اگه مشکلت اینه که در … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای چهارم بسته هستند
پنجم
یکی بهم یه روسری پولکی داده بود. پولکیهای نقرهای. از اینا که آدما واسه رقص به کمرشون میبندن و تکون میدن. منم بستم به کمرم. رفتم توی چادر مرکزی. همونجا که کافی شاپ بود. یه عده آدم اون وسط خوابیده … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای پنجم بسته هستند
سوم
دختره کلاه خلبانی سرش بود. غیر از کلا و یه کیف که به گردنش بود، هیچ چیز دیگهای به تنش نبود. ایده کیف و تن رو دوست داشتم. نشسته بودم رو یکی از این سازهها. شکل یه دست بود وسط … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای سوم بسته هستند
دوم
جونم آشوب بود. یه کوفتی خورده بودم که نمیدونم چی بود. فقط مضطربم کرده بود. رفتم که برقصم. اما نتونستم. دوتا تکون به دست و پام دادم دیدم خودمو که مسخره نمیتونم بکنم. کشیدم بیرون از وسط جمعیت راه افتادم … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای دوم بسته هستند
یکم
«میدونی. من یه عیب بزرگ دارم. یعنی یه عیب نه. دوتا عیب بزرگ دارم….من بیشتر از بقیه آدمهای دور و برش فضا لازم داشتم. یعنی نمیدونستم چطور بهش حالی کنم که حالا ما نباید هر روز همو ببینیم یا اگه … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای یکم بسته هستند
تویتر و فیسبوک و کار و سخنرانیها و دیتها و همه تریبونهای دیگه باشه مال وقایع و بدبختیهای عالم. اینجا فقط مال تو. باشه؟
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بسته هستند
خوش به حال اونایی که بلدن برن. بلدن بِبُورن. اونایی که میتونن یه روز بیاستن بگن دیگه بسه. دیگه میخوام برم. پای رفتن رو دارن. من هیچ وقت نتونستم ببرم. یه بار تو زندگی بریدیم و هنوز گناهش رو ته … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بسته هستند
مثل وقتی که آدم روزه است ساعت سه و چهار طاقباز میافته کف خونه که کی افطار میشه، جونش بند میاد، ساعت سه و چهار که میشه یه چیزی ته گلوم رو فشار میده. از این نیست که خسته باشم … ادامهی خواندن
منتشرشده در بلوط
دیدگاهها برای بسته هستند