بایگانی دسته: بلوط

همزاد جان: از وبلاگ به عنوان کفتر نامه رسان استفاده کرده و به محضر شما میرسانم که به یک مکاشفاتی رسیدم ورای ویروس قبیلگی! نوبل تضمینی!

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نصف شرقی مملکت داره از سرما تلف میشه، من اما احساس یک وحشی، یک بربر، یک جنایتکار رو دارم که نه تنها احساس رهایی عمیقی دارم، بلکه هی هم دلم میخواد اینو تابلو کنم بذارم جلو چشم اون انسانهای معصوم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

واقعا جاده تنها درمونه. پی نوشت: من که مردم، یه جایی تو این جاده “وان” دفنم کنید.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

به همه گفتم امشب انعام خوب میگیرم و میروم سرکار. مادرم هم گفت که بلایم به جانش بخورد و دلش از این حرف من درد گرفت. دخترش سی سال درس خواند که حالا برای انعام نمیرود مهمانی و گردش. تقصیر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

من تا همین چند ماه پیش از مزه ابجو متنفر بودم. به نظرم مزه شاش اسب میداد. حالا نپرسید که شاش اسب رو کی مزه کردم. یادم نی چطور شد که من تابستون امسال ابجو خودم و …خوشم اومد. محلص … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بهش گفتم بهم قول بده قبل از اینکه من با یکی دوست بشم، تو با کسی دوست نشی. گفت نمیتونم این قول رو بدم. مرگ بر راست گویی

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

درگیر اینهایم این روزها.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هیچ حرفی نمانده برد، هیچ حسی نبود. میخواستم باشد اما درد نبودنش انقدر زیاد بود که نمیشد به خودم دروغ بگویم. گفتم: Lets fuck.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

حال خوب مستی در ارتفاع نمیدانم جند هزارمتری با دوستی که اشکهایت را پاک میکند و به تو میگوید که باید دلت را دوست داشته باشی وقتی دلتنگی امانت را بریده و اشکهایت بند نمی آید و و ایکاش میکنی

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

تو خواب منى اینجا همیشه یک صبح سرد زمستانی ست

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند