بایگانی دسته: بلوط

تمام لذت ادبیات به شرحش از جزییات است. جزیاتی که آدم را غرق می‌کند در زیبایی توصیف. دارم یک کتاب می‌خوانم که شرح ماجرایشان فوق العاده است. الان دیدم یک صفحه فقط نوشته که وقتی دخترهایش را بغل می‌کند چه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

خودم را شخم می‌زنم که اینهمه انکار از کجا می‌آید. چرا نمی‌توانم قبول کنم. قبولش کنم. وضعیت را قبول کنم. لذتش را ببرم. می‌ترسم. از اعتماد می‌ترسم. از رفتنش می‌ترسم. آنقدر که خودم خواهم رفت. از اینهمه ناامنی کلافه شده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

My church offers no absolutes She tells me, “Worship in the bedroom.” The only heaven I’ll be sent to Is when I’m alone with you I was born sick But I love it Command me to be well Aaay. Amen. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

لورکا نخواند!

لورکا نخواند! آیدا یک عکس گذاشته بود از ایلیای خودش و بچه‌های پانته‌آ و افرا. این آدم‌ها را شما ممکن است بشناسید یا نه. اما من همه‌شان را از طریق وبلاگ می‌شناسم و هر سه خیلی عزیزند. بعد فکر کردم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای لورکا نخواند! بسته هستند

«رمان‌های ناپلی» چهار جلد کتاب داستان هستند نوشته النا فرانته. یک نویسنده ایتالیایی است که با نام مستعار می‌نویسد. کسی نمی‌داند واقعا چه کسی است. مهم هم نیست. اما رمان‌هایش مهم اند. حکایت دو دختر است از زبان یکی‌شان. دو … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

مهمان‌ها که رفتند دیدم گوجه زیاد باقی مانده. قرار بود کباب بشوند، اما اضافه ماندند. حالا نیم ساعت است که دارم خورشت گوجه و مرغ درست می‌کنم. این وسط دیدم فلفل ها هم «ممکن است» خراب شوند، آنها را هم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

جایی از زندگیم هستم که وقتی یه تصمیم درست می‌گیریم نمی‌دونم عاقل شدم یا فارغ. واقعیت هم اینه که نمی‌دونم می‌خوام عاقل شده باشم یا فارغ. کلا هر چیزی در زندگی من فعلا به علامت‌های سوال زیادی ختم می‌شه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هرچه خودم را آنالایز می‌کنم که چرا اینقدر با این تصویر «ما» مشکل دارم به دیوار می‌خورم. یک جای کار هست که لابد واضح است و فقط خودم نمی‌بینم. اما احساس برخورنده‌ای از این ما دارم. مال من نیست. کلمه … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

دارم می‌روم لندن که صنم را ببینم و بعد هم اردن که نگار را. و خیلی خوشحالم که بالاخره از ترس سفر کشیدم بیرون.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یک بار مفصل از محله تازمان برایتان بنویسم و مدل عجیب زندگی حومه شهری اما مدل حومه شهری خاص مدل سن فرانسیسکو که آدم‌ها خیلی هم حومه‌ای نیست مدلشان. اما الان حال جغرافیا ندارم. همین را بگویم که امروز یک … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند