قرار بود برویم دو شب پورتلند بمانیم. بعد عصر روز قبل از شکرگزاری رسیدیم پورتلند. یعنی ساعت یک و دو بعد از ظهر. ترافیک روز تعطیل خیلی زیاد بود. ما هم گرم یک بحثی شدیم بودیم که الان یادم نیست چی بود و گفتیم خب ما که برایمان سیاتل و پورتلند فرقی ندارد. برویم سیاتل. من هیچ وقت سیاتل نبودم. یعنی یک نصف روز فقط بودم. اما پورتلند را چند سالی است هر سال یک بار میروم حالم خوب شود. آرزو هم هیچ کدام را ندیده بود و برایش فرق نداشت. علف هم خوب بود جو هم گرفت و رفتیم به جایش سیاتل. بعد یک دوست نازنین ندیده ای از فیس بوک ما را دعوت کرد به قهوه و بعد هم را ما را برداشت برد یک مهمانی تولد و بعد برگرداند در خانه اش خواباند توی تخت درست و حسابی تمیز و اتاق گرم. صبح هم به ما چایی عطری دو غزال داد و ما را راهی کرد.

عالی بود.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.