گفتم انگار مسابقه داری با من. انگار همه اش حواست است که نکند «کم بیاوری». نکند حرف تو درست نباشد یا حتی نکند من بفهمم زیاد دوستم داری. گفتم شاید خیال می‌کنم، شاید ترس‌های خود من است، اما من با تو – با هیچ کس- مسابقه ندارم. اصلا همه جایزه‌های جهان مال تو. من اگر حرف می‌زنم یا اگر بحث می‌کنم بیشتر برای این است که ذهن خودم مرتب شود وگرنه تو همیشه بهتر. تو همیشه برنده. بعد خندیدم و گفتم این مخاطب تو خسته است! همان اول خط خوابید.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.