بایگانی سالانه: 2016

معشوق بودن، مثل فوتبال بازی‌کردن است. الان خدمتتان عرض می‌کنم. مثلا ممکن است شما عاشق فوتبال باشید. تمام تاریخ و قوانینش را هم از بر بدانید. همه عمرتان هم فوتبال‌ نگاه کرده باشید. اما آیا این دلیل می‌شود فوتبالیست خوبی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

کیانا زنگ زده و بعد از یک مقداری مقدمه چینی می‌گوید که ببین یک گسستی وجود دارد بین این آدمی که تو هستی و آدمی که تو را در واقعیت می‌شناسم و می‌بینم و با تو حرف می‌زنی با این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یعنی نی‌نوای علیزاده چطور رفته اینطور با خون ما، با استخوان‌های ما عجین شده، با جانمان یکی شده که مهم نیست کجا،‌ کی، در چه حالی نوایش بیاید و بغض گلو را فشار ندهد و گوشه چشم خیس نشود؟

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

از هم نمی‌پرسیم کجاییم و کی‌ماییم و کی میرویم. ساعات رفتن و آمدنمان هم خیلی مشخص نیست. این شده است که وقتی من توی اتاقم نشسته‌ام و کتاب‌ می‌خوانم یا توی هال دارم به سگ‌ها و گل‌ها می‌رسم و یک … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

روزها، صبح‌ها یعنی، ساعت ده دقیقه به پنج بیدار می‌شوم. ساعت کاری‌ام، به وقت اداری شرق آمریکاست. هشت صبح تا پنج عصر آنها می‌شود پنج صبح تا دو بعد از ظهر من. اما دیگر عادت کردم. البته آدم به زود … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

آدمی هستم که می‌دانم آشپزی‌ام خوب است و دستپختم هم. خیلی هم خوب است. برای همین خیلی دوست دارم یا بهتر بگویم کاملا لذت می‌برم برای کسانی که دوستشان دارم غذا بپزم. وقتی به من می‌گویند غذایت عالی شده از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

آدمها به گل‌هایشان به چشم بچه‌هایشان، به چشم اعضای خانه نگاه نمی‌کنند. گل اغلب یک وسیله تزئینی است (که هست). مردم به گل‌هایشان می‌رسند. واقعا هم به گل‌ها آب می‌دهند، و سعی می‌کنند کود و خاکشان را هم به موقع … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

رفتم ماشینم را بدهم بشویند. ماشین خاکی بود. همان خاک سفید چسبنده بیابان که سخت تمییز می‌شود. به مسئول کارواش گفتم همان سرویس ۲۳ دلاری همیشگی. گفت برای تمییز کردن این می‌شود ۱۰۰ دلار. برای ماشین‌هایی که از برنینگ‌من آمده … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

شما بخوانید تونل وحشت

دوشنبه شب بود. دومین شبی که من در بیابان بودم. برنامه بیابان‌گردی را معمولا از ساعت ۱۱ شروع می‌کردیم و اغلب یکی دو ساعت بعد از طلوع برمی‌گشتیم به چادرهایمان که یکی دو ساعت، قبل از شروع توفان خاک و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای شما بخوانید تونل وحشت بسته هستند

«برنینگ‌من» رو همونی که هست می‌گم. به عنوان اسم خاص. مرد سوزان ترجمه فارسی جالبیه. ولی برنینگ‌من نمیشه. *** تجربه امسال با دو دفعه قبل یه سری فرق‌های اساسی داشت. اولین باری بود که خودمو عضو گروهی (که بهشون می‌گن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند