بایگانی روزانه: 29 سپتامبر 2014

حالا باید برایت بنویسم که چرا نمی‌شود و ما چرا دیگر نباید همدیگر را ببینیم. اما تا وقتی من یک لیوان شراب بریزم و صبر کنم که سرم گرم شود و برایت با دلیل و منطق کوبنده‌ام توضیح دهم که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هنوز بی‌ماشینم. ماشین سحر دستم بود و روشنش کردم و رفت روی آهنگ «جان من است او»ی نامجو. یاد رانندگی‌های طولانی زمان سنتاباربارا افتادم. یاد شش‌ساعت های این آهنگ روی ریپیت. یاد دیوانگی‌های آن وقت‌ها. کیفیتی از دیوانگی بود که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

من آدم مبارزه با فاصله نیستم. می‌دانم می‌بازم. می‌دانم زورش بیشتر است. می‌دانم یک فوت کند به همه «ای‌ کاش الان اینجا بودی» و «جایت چقدر خالی‌ هست»ها، کار تمام است. نمی‌دانم آن اسفندی خیال‌باف کی به اینجا رسید که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند