بایگانی روزانه: 25 ژوئن 2013

صبح یادم رفت قرصامو بخورم و الان در وسط یکی از مهمترین‌های جلسه‌های زندگیم (با اغراق زیاد خب) فکر می‌کنم همین الان از کار استعفا بدم و برم بخوابم.یا مثلا بزنم زیر گوش این خانم با شخصیت بغل دستی که … ادامه‌ی خواندن→

واقعیتش همان حرفی هست که به خودش زدم. من از بودن مدام می‌ترسم. یعنی می‌ترسم بودن مدام، تکراری کند، کم‌رنگ کند. این بازی خواستن و نداشتن- یا نداشتن دائم- توی ذهن من است که رنگ می‌دهد و انگار این چرخ … ادامه‌ی خواندن→

I wish I could have you, but having you means not having you and not having you is the miserable life im living now.