بایگانی سالانه: 2012

چهارم مارچ دو هزار و دوازده

اتفاقی که افتاده ( نه همین یک سال گذشته، حتی کمی قبل‌تر از جدایی ام) این است که از هرگونه «اتصالی» گریزان شده ام. با «تعهد» از قبلش مشکل پیدا کرده بودم، اما «رابطه» داشتم. رابطه به این معنای مرتب … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای چهارم مارچ دو هزار و دوازده بسته هستند

حقیقت این است که کنار تو نه گفتگو لازم است، نه تمرکز نه توجه. تو هستی و این اصل آرامش است. البته خب «اگر» باشی که نیستی.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

سوم مارچ دو هزار و دوازده

تعجب من نادیده گرفته شدن نقش مذهب در تمام این بحث‌ها است. من آدم مذهبی هستم؟ نه. من به یک حکومت مذهبی اعتقاد دارم؟ نه. به نظرم قانون اساسی باید به قدرت برتر یا مذهب اشاره کنه؟ نه. اما شما … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سوم مارچ دو هزار و دوازده بسته هستند

دوم مارچ دو هزار و دوازده

قربونتون برم. خیلی ممنون خوش آمدید خواهش می‌کنم بفرمایید، برنامه شروع شد عزیزان! بفرمایید داخل عزیزان! ماشین آماده است. بفرمایید خواهش می‌کنم. بله. بله. اینجا درس می‌خونم. ای وای سلام علیکم. چشم. براتون تهیه می‌کنیم. ای بابا. کاش خبر می‌دادید … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دوم مارچ دو هزار و دوازده بسته هستند

اول مارچ دو هزار و دوازده

ما که شال و کلاه کردیم و رژ لب صورتی زدیم و لبامونو از هر طرف دو متر وا کردیم و رفتیم که کنفرانس تشکیل بدیم در سه روز آینده. قمر بنی‌هاشم خودش کمک کنه واقعا.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای اول مارچ دو هزار و دوازده بسته هستند

دو هفته قبل امتحان میان ترم بچه‌های کلاس تاریخ معاصر ایران بود (من دستیار استادشونم). بعد صبح ساعت نه و ربع اینا بود، من پشت در کلاس منتظر بودم کلاس قبلی تمام بشه که برم تو. یکی از بچه‌ها ی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و نهم فوریه دو هزار و دوازده

تو کلاس روش تحقیق یکی از استادهای دانشکده اومد راجع به یه تحقیق سه ساله مشترکش با پلیس و گروه‌های محلی در خصوص جامعه دگرباشان سنتابارابا صحبت کرد. سه سال پیش این خانم و همکاراش تو دانشکده ما یه تحقیقی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و نهم فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند

من یه کاری کردم. (نویسنده بعد از نوشتن این جمله سرش از ترس زیر لحافش قائم می‌کند)

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بیست و هشتم فوریه دو هزار و دوازده

احتیاج به یک آدم خجسته و آلت شکفته‌ای دارم که ظهر یکشنبه پاشه با من بیاد بریم کنسرت کیوسک در سان فرانسیسکو و بعد از کنسرت برگردیم بیایم سنتاباربارا. سر جمع می‌شه ده دوازده ساعت رانندگی و سه چهار ساعت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بیست و هشتم فوریه دو هزار و دوازده بسته هستند

کاش یک نفر بود که میتوانستی بغضت را پیشش باز کنی. که هر نفرین داری به جانم بفرستی. یک نفر که این بغض تو را بشکند. کمرت شکست بسکه غصه خوردی. حرف بزن لامصب. حرف بزن.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند