بایگانی سالانه: 2012

نه تنها آمده‌ام سکرمنتو عید دیدنی خانه پدر و مادر که چمدانک و پدر و مادرش هم امروز عصر آمدند عید دیدنی و آجیل و شیرینی و میوه خوردیم و از هر دری سخن گفتیم. بعد هم من و پدرم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اینجا همه اش پر از کاش است اما کاش تو بنویسی و کاش سفید بنویسی و کاش فقط یک کاش کوچک که من هم یک روز باشم در یک خط یک کلمه یک حرف که تو بنویسی‌اش کاش من جایی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

شاید یه روز زخم‌های ماها هم خوب شد. شاید یه روز دوباره بشینیم سر سفره مامان بزرگ‌اینا شاید دوباره سال که تحویل شد، صف بکشیم همه رو ببوسیم عیدی بگیریم شاید یه روز دوباره بچه بشیم شاید یه روز دوباره … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بهارتون مبارک آقای زید‌آبادی. جونتون سالم. * و طبعا همه زندانی‌های دیگه. هرکی به هر دلیلی امشب پیش اونایی که دوسشون داره نیست. به سلامتی آزادی.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

تحویل سال تو جاده بودم. امسال حتما سال مبارکی خواهد بود.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

اصلا یادم نیست اینو قبلا نوشتم یا نه. اما چون دوباره اتفاق افتاد و دوباره یادم اومد می‌نویسمش یادتونه بچه‌ بودیم، یه مهمونی می‌شد، بعد آقایون که دور هم جمع می‌شدند، کله‌ها داشت از جلو یا وسط خالی می‌شد. تصویری … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

داشتم تو کتابخونه مشق آخر ترم می‌نوشتم. یه دفعه ویرم گرفت که برم خونه گردگیری کنم. امسال هیچ خبری از عید نیست تو خونه. باس خجالت بکشم. برگشتم رفتم خونه .آشپزخونه و بعد هم هال رو یه ذره مرتب کردم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

امروز

رقصم گرفته بود مثلِ درختکی در باد آنجا کسی نبود غیر از من و خیال تنهایی… رقصم گرفته بود ویرانه سر، دیوانه وار تنها… تنها تنها رقصیدم ابراهیم منصفی

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای امروز بسته هستند

این عکسه منه

این عکسه خود خود منه. خود دیوونه‌ام وقتی فقط خودم می‌شناسمش. از اینجا *مرسی که فرستادیش

منتشرشده در عکس | دیدگاه‌ها برای این عکسه منه بسته هستند

مثلا همین الان

وسط یه بحثی باشیم. مثلا آخرین قسمت مزخرف یه سریال. بعد لابد خوراکی دستمونه که یه جا میشینیم یا دراز می‌کشیم یا ثابت می‌شیم. بعد بحث یه ذره ادامه پیدا می‌کنه. بعد ساکت می‌شیم. کامپیوتر رو می‌بندیم. ساکت ساکت ساکت. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مثلا همین الان بسته هستند