بایگانی ماهیانه: ژانویه 2012

سیزدهم ژانویه دو هزار و دوازده

هفته اول مدرسه (این ترم تازه) تمام شد. یه کلاس فارسی درس می‌دم که درسش ملانصرالدینه. کتاب ملانصرالدین عمران صلاحی (جاش سبز) رو درس می‌دم. کلی باحاله. یه کلاس دیگه هم دستیار استاد هستم در خصوص تاریخ ایران مدرن. از … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سیزدهم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

دوازدهم ژانویه دو هزار و یازده

فی‌البداهه باید باشه. کاملا ناگهانی و فی‌البداهه. تمرین تاتر نیست که آدم یه بار تذکر بگیره فردا رو صحنه بهتر اجرا کنه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دوازدهم ژانویه دو هزار و یازده بسته هستند

یازدهم ژانویه دو هزار و دوازده

“Lolita, light of my life, fire of my loins. My sin, my soul. Lo-lee-ta: the tip of the tongue taking a trip of three steps down the palate to tap, at three, on the teeth. Lo. Lee. Ta. She was … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یازدهم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

دهم ژانویه دو هزار و دوازده

من «گناه»ش هستم. این همه چی رو توضیح می‌ده.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای دهم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

بساطی دارم من این روزها با این دو تا زن؛ آفرودایته و آتنا. پیرم کردن گور به گور شده‌ها

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

نهم ژانویه دو هزار و یازده

شازده کوچولو چی شد راستی عاقبتش؟ برگشت یا موند؟ ادامه تحصیل داد؟ گرین کارت گرفت؟ برگشت اخترک؟ زن و بچه داره؟ دوس دختر دوس پسر چی؟ طلاق گرفته یا نه هنوز؟ ول بیوترین می‌خوره یا سلکسا یا زاناکس؟ بالاخره عکس … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای نهم ژانویه دو هزار و یازده بسته هستند

هشتم ژانویه دو هزار و دوازده

i woke up this morning felt like a whore. i text this sentence to four friends: ” I feel like a whore.” Here are the answers: ۱٫ Good!! ۲٫ Yeahh. Good. ۳٫ Right On! ۴٫ You are my girl! اینجاست … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هشتم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

هفتم ژانویه دوهزار و دوازده

رها راست می‌گفت. با همه این تفاصیل یه چیزی رفته زیر پوستم که قشنگه و نمی‌تونم قایمش کنم. این وقتاست که این طور زیبا زن بودن رو می‌پرستم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هفتم ژانویه دوهزار و دوازده بسته هستند

ششم ژانویه دو هزار و دوازده

فکر می‌کنم شاید دیگه اصلا امکان برقراری رابطه با کسی رو نداشته باشم. یه جوری تصورش هم تو کتم نمی‌ره انگار. دوران اینکه یکی بپرستت تمام شده، واسه حرف‌های عادی و سکس هم همیشه یه سری آدم هستند دور و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ششم ژانویه دو هزار و دوازده بسته هستند

پنجم زانویه دو هزار و دوازده

آن وسط‌ها یک دفعه من زد به سرم که فروغ بخوانم. نصفه شب بود. بقیه خواب بودند. من شروع کردم بلند بلند «فتح باغ» را خواندن. این شعر عین زندگی است. عین زندگی من است. بعد یک دفعه گفتم. فکر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پنجم زانویه دو هزار و دوازده بسته هستند