بایگانی روزانه: 17 آوریل 2010

از روابط انسانی-۳

ساعت‌های آخر بود. شاید سه صبح به آن هتل رسیده‌بودیم و صبح فردایش پرواز داشت. هتلی که بدون برنامه قبلی جلویش جلویش ترمز کرده‌بودم. تن من از آفتاب بیابان سوخته‌ بود و باید با احتیاط آب می‌ریخت روی شانه‌هایم. وقتش … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از روابط انسانی-۳ بسته هستند