بایگانی سالانه: 2009

و دریغ از یک خط،‌ یک کلمه، یک نشانه، یک صدا… .سقوط می‌کنم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هشتم آگوست

خب اگر «اینکاره» نبود لابد می‌شد یک عاشقانه آرام خلق کرد، اما اگر سرکشی در ذاتش نبود که اصلا «اینکاره» نمی‌شد. .

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای هشتم آگوست بسته هستند

این روزها

نوشته‌ای که برای تو باشد قابل انتشار نیست نوشته‌ای که برای تو نباشد لایق انتشار نیست خودم را حذف می‌کنم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای این روزها بسته هستند

امسال پنجاه ساله می‌شود. چین و چروک‌های چشمش؟ نمی‌دانم. شاید هفتاد. نگاهش می‌کردم چند شب پیش کنار آتش. فکر کردم همسن من که بود سه تا بچه داشت. یعنی برادره را که الان بیست و یک سالش است وقتی همسن … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

ما سوخته، اما ایستاده‌ایم

به نیما برای غمش آریزونا، آگوست ۲۰۰۹

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ما سوخته، اما ایستاده‌ایم بسته هستند

بعضی‌ وقت‌ها تو نه مسئولی نه مقصر. فقط محکومی. به جرم بودن اصلا محکومی. یک درد‌هایی هست که تو نخریدی،‌ نخواستی، اما آمد. یک روز آمد. آمدند. در یک اتاق به جان تو، به روح تو آمیختند و ماندند. مثل … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

هی ببین! اینکه می‌گویم نفسم را بند می‌آوری، اصلا تعارف و ناز این‌ها نیست. از لحاظ فیزیکی این اتفاق می‌افتد و وقتی می‌افتد که ردپای یاد تو در قفسه سینه من شیطنتش می‌گیرد و مرا مجبور می‌کند که به قوطی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

بی‌خود نیست که من دلم نمی‌آید این وبلاگ را ببندم

از همه کسانی که لطف کردند و راه‌کار ارائه دادند برای برگرداندن عکس‌ها ممنونم*. هرچه باشد من هنوز «آ» عکاس آماتور هم نیستم. اینقدر باید از این بلاها سرم بیاید و این جا ناله کنم و کسی به دادم برسد … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بی‌خود نیست که من دلم نمی‌آید این وبلاگ را ببندم بسته هستند

از یادداشت‌های یک عکاس آماتور جگر سوخته

از ظهر که وارد مراسم سان‌فرانسیکو شدم هی دنبال طیف‌های مختلف رنگ سبز بودم. عکس‌هایی از جزییات سبزیجاتی که ملت به خودشان وصل کرده بودند. دوهزار و هفتصد تا عکس وقتی آخرین بار به شماره عکس‌ها نگاه کرده بودم و … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای از یادداشت‌های یک عکاس آماتور جگر سوخته بسته هستند

انتظار هم بی‌رمق شد به ریش من خندید و رفت

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند