از یادداشت‌های یک عکاس آماتور جگر سوخته

از ظهر که وارد مراسم سان‌فرانسیکو شدم هی دنبال طیف‌های مختلف رنگ سبز بودم. عکس‌هایی از جزییات سبزیجاتی که ملت به خودشان وصل کرده بودند. دوهزار و هفتصد تا عکس وقتی آخرین بار به شماره عکس‌ها نگاه کرده بودم و اگر هفده تا عکس از تویشان درمیاد، کاملا راضی بودم. لعنتی‌ها.
همه شان پاک شدند. نمی‌دانم آیا به خاطر این بود که مثل احمق‌ها دوربین را خاموش نگردم وقت بیرون آوردن کارت یا چه شد. هیچی نمی‌دانم. هیچ جور برنمی‌گردد و من رسما سوخته ترین جگر سبز امشب را دارم. حتی تکرار هزار باره shit happensهم مرهم نیست. لعنتی. لعنتی .
عکس آنهمه انگشترسبز، انگشت‌های سبز، روبان‌های سبز، آن هم سبز….لعنتی..لعنتی…عکس‌هایم را می‌خواهم.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.