بایگانی روزانه: 9 می 2009

یک صبح شنبه بهار نارنجی

خانه‌مان یک ایوان بزرگ داشت. رو به درخت‌های پرتغال و نارنگی. اردیبهشت که می‌شد، آفتاب جان می‌گرفت. ظهر ها که از مدرسه به خانه می‌آمدم، مادربزرگم را می‌دیدم که روی ایوان زیر آفتاب دراز کشیده. عطر بهار نارنج هم بود. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یک صبح شنبه بهار نارنجی بسته هستند