بایگانی روزانه: 6 ژانویه 2009

از سفری که یکی‌ دوماه قبل به واشنگتن داشتم شروع شد. عقربه بنزین ماشین به «خالی» رسیده بود. یعنی از آن هم گذشته بود. اما چراغی روشن نمی‌شد. یعنی حداقل من اولش ندیدمش. بعد به خودم گفتم عجب ماشین خوبی. … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

پنجره

می‌تونست یه روز معمولی باشه. مثل همه روزهای اول بعد از تعطیلات. می‌تونست همون ساعت چهار، وقتی دفتر خالی شده بود، کامپیوترها رو خاموش کنه، سرکی به اتاق‌ها بکشه، درها رو ببنده، سوار آسانسور بشه، دکمه طبقه اول رو بزنه، … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پنجره بسته هستند