بایگانی سالانه: 2008

مسافر

کیوان بود که نوشته بود: «خوب شد رفتی، دوری ات شاعرم کرده عجیب…» من می‌خوانم: رفتنت نشانم داد که چه شاعر بودم با تو…

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای مسافر بسته هستند

کوهان شتر اونوقت؟

یکی از حقوق مردان بر زنان به عنوان حسن تبعل آن است که زن خود را همواره در حوزه مسائل جنسی آماده نشان دهد مگر در مواردی که دین از آن بازداشته است. البته در همان موارد خاص و ممنوع … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای کوهان شتر اونوقت؟ بسته هستند

چیزه، ملت، دوستان عزیز،‌لاسیدن حق مسلم شما (‌و بنده) است، اما مطمئن باشید طرف جریان هم می‌‌داند قصد شما همین است و یک دفعه شب چهارم نیاید بگوید عاشقتان شده!‌ آنوقت است که باید جد و آبادتان را در قبر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

جاده اسم منو فریاد می‌زنه*

رانندگی یکی از لذت بخش‌ترین تفریحات زندگی منه. تا چند وقت قبل جزو ارزون‌ترین‌هاش هم بود که با این قیمت بنزین دیگه نمی‌شه گفت ارزونه. هرچند هنوز سیصد مایل رو می‌تونم با چهل و پنج دلار برم و خوب این … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای جاده اسم منو فریاد می‌زنه* بسته هستند

برای یک دوست

به تمام لحظه‌های مستی شبانه من و خودت مدیونی اگر دوباره بلند نشوی و ننویسی.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای برای یک دوست بسته هستند

لنز دائم

چند وقت قبل در خلال یکی از نوشته‌هام اشاره کردم که مدتی‌است از لنز‌های دائم استفاده می‌کنم که شب‌ها لازم نیست از چشم بیرون بیاورمشان. از زمان من هر هفته چند ایمیل می‌گیرم درمورد اینکه این لنزها چطورند و آیا … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای لنز دائم بسته هستند

تشبیه‌ قرن

فکر کنم بهترین چیزی که بشه لئونارد دی‌‌کاپریو رو بهش تشبیه کرد «قورمه سبزی» باشه. لامصب هرچی بیشتر می‌گذره، بیشتر جا می‌افته، خوشمزه‌تر می‌شه.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای تشبیه‌ قرن بسته هستند

میترا جون امروز در سر یکی‌ از کلاس‌های خاورمیانه بنده فرمودند که هیاهوی فمینیست‌‌های ایرانی امری برای جلب شهرت است و بعد هم با صدای بلند رو به کلاس صد و خورد‌ه‌ای نفری اعلام فرمودند که به عنوان یک ایرانی … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

شما مختارید با هرکی دلتون می‌خواد دعوا کنید. اصلا بزنید پودر کنید طرف رو،‌ نابودش کنید. از صفحه روزگار محوش کنید. اصلا رسما با گلوله بزنید تو مخش، اما جان من جان شما، نشینید از قیافه طرف ایراد نگیرید که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

پیچک

همه چیز از یک درد کوچک زیر انگشت میانه پای چپم شروع شد. در حیاط دانشگاه بودم. خم شدم دیدم انگار چیزی دارد جوانه می‌زند. هنوز زیر پوستم بود. دردش زیاد نبود و فراموشش کردم. دو روز هم نگذشته بود … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای پیچک بسته هستند