جاده اسم منو فریاد می‌زنه*

رانندگی یکی از لذت بخش‌ترین تفریحات زندگی منه. تا چند وقت قبل جزو ارزون‌ترین‌هاش هم بود که با این قیمت بنزین دیگه نمی‌شه گفت ارزونه. هرچند هنوز سیصد مایل رو می‌تونم با چهل و پنج دلار برم و خوب این باز هم خیلی بد نیست در مقایسه با تفریحات نه چندان سالم دیگه! من اصلا از این خجالت نمی‌کشم که بگم یکی از اهداف بسیار مهم زندگی کاپیتالیستی بنده خرید یک ماشین کورسیه- کمتر از فراری قبول نیست- و اصلا این یکی از انگیزه‌های مهم کسب علم و دانش برای منه. اگر یک روز هم تمام این خاورمیانه خوانی‌ها واینها به سی آی آی انجامید واقعا باید مهمترین عاملش همین عشق ماشین کورسی باشه. حالا که البته یه چیزی دارم تو مایه‌های پسرخاله پراید خودمون. لامصب یحیی باز یه ذره گاز می‌خورد،‌ این کیومرث که از ماشین پت پستچی هم آروم‌تر می‌ره.
کلا ملت می‌رن جای آروم و لب آب و اینها واسه تمرکز و آرامش، من می‌افتم تو بیابون. دور و بر ما هم که چیزی که کم نداره اتوبانه و جاده است. بماند که یک عدد آروزی دیگه‌ام اینکه برم تو اتوبون‌های آلمان که میگن یه جاهایش سقف سرعت نداره برونم. (‌راست و دروغش پای گویندگان. ما شنیدیم.)
در ضمن اگه فکر کردید از این آسمون ریسمون بافتن قصد داشتم چیز خاصی رو خدمتون عرض کنم، اشتباه کردید. امروز به سرم زده بود یه دوساعت بی‌هدف- وسط این‌همه کار و مشغله- رانندگی کردم. گفتم بیام خودمو توجیه کنم واسه خودم.
در ضمن مزه رانندگی به تنهاییشه. کمک و نقشه خون هم لازم ندارم.
*‌تیتر تزئینی است.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.