بایگانی سالانه: 2008

لبخندی از روی شادی در روزی ناشاد

جایزه‌ی معتبر بنیاد اولاف پالمه در سال ۲۰۰۷، به ژورنالیست و فعال جنبش زنان ایران، پروین اردلان اهداء شد. اردلان از پایه‌گذاران مرکز فرهنگی زنان و از اعضای اولیه کمپین یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض‌آمیز است. او که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای لبخندی از روی شادی در روزی ناشاد بسته هستند

تنها کسی که تو این دنیا احتیاج به توجیه شدن داره خود آدمه. تا وقتی خود آدم با یه حقیقتی با یه مسله ای کنار نیومده فکر می‌کنه باید زمین و زمان رو توجیه کنه. در صورتیکه تنها کسی که … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای بسته هستند

یکشنبه‌ها با برگ و رنگ

این عکس را روجا در ساحل سنتاکروز گرفته. من آن‌را با اجازه روجا تقدیم می‌کنم به یک ایستگاه قطار و خاطره شیرنش برای دو دوست.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یکشنبه‌ها با برگ و رنگ بسته هستند

همینطوری

چینی‌ها ضرب‌المثل خوبی دارند. می‌گویند کسی به سگ مرده لگد نمی‌زند. نمی‌دانم چرا امروز به یاد این ضرب‌المثل افتادم.

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای همینطوری بسته هستند

یک روزمره طولانی

۱. قرار بود آخر هفته گذشته به دو عزیز در جایی آنور دنیا زنگ بزنم. یادم هم بود. مریض بودم. سرمای سخت. صدایم در‌نمی‌آمد. گفتم بخوابم شاید بهتر‌ شوم. دو روز گذشت و من زنگ نزدم. بعدش آنقدر شرمنده بودم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای یک روزمره طولانی بسته هستند

My Licence for Bithcing

یک دوست میان‌سال امریکایی تعریف می‌کرد که وقتی جوان‌تر بود تمام ته‌برگ های آرایی را که داده بود را جمع کرده بود و با آن‌ها روی دیوار اتاقش در خوابگاه دانشگاهشان نوشته بود و بعد هم توضیح داد که اگر … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای My Licence for Bithcing بسته هستند

ما سه نفر بودیم.( قسمت نهم و آخر)

دیگر چیز زیادی نمی‌‌دانم. سالها بود می‌خواستم این‌ها را تعریف کنم. البته این‌ها فقط سرخط‌های فصل ها بودند. خیلی چیزها را فراموش کرده ام. اسم آدم‌ها هنوز یادم است اما اسم مکان‌ها را فراموش کرده‌ام. جزئیات خیلی چیزها را به … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ما سه نفر بودیم.( قسمت نهم و آخر) بسته هستند

ما سه نفر بودیم (‌قسم هشتم)

من و آ هنوز کلاس زبانمان را می‌رفتیم. مدرسه راهنمایی که تمام شد خیلی چیزها هم بین ما تمام شد. آ باید کلاس‌‌های کنکورش را شروع می‌کرد. ت هم همینطور. هرچند دست پدر ت خیلی تنگ بود و نمی‌‌توانست ت … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ما سه نفر بودیم (‌قسم هشتم) بسته هستند

سه‌شنبه بزرگ هم آمد و رفت.

سه‌شنبه بزرگ هیچ چیز را معلوم نکرد . ما برگردیم سر کار خودمان و تا شبنه و شاید تا خود کنفرانس ماه آگوست منتظر بمانیم

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای سه‌شنبه بزرگ هم آمد و رفت. بسته هستند

ما سه نفر بودیم (‌قسم هفتم)

آن سه سال کلاس الف معروف ترین کلاس مدرسه بود. نه به خاطر ما. به خاطر همه شاگردان کلاس. برای خانم طبسیان بریدند که با آهنگساز گروه سرود مدرسه رابطه دارد. خانم طبسیان از ما خواست که برای شهادت برویم … ادامه‌ی خواندن

منتشرشده در بلوط | دیدگاه‌ها برای ما سه نفر بودیم (‌قسم هفتم) بسته هستند