۲۶ دسامبر ۲۰۱۲

نوشتنم گرفته و نمی‌دانم چطور بند بیاورمش. دلم می‌خواست کسی بود برایش نامه طولانی می‌نوشتم.

از سردرد و تشنگی بیدار شدم و بعد بار و بندیل را جمع کردم، سوار قطار شدم آمدم رم. سه ساعت بود. یعنی قطاری که من گرفتم و ارزان بود،‌ سه ساعت بود. قطار سریع هم دارد. اما عجله کجا بود.

آمدم اینجا و یک هاستل زنانه گرفتم. یعنی هاستلش فقط مخصوص بانوان است. این بخشش خیلی اهمیت نداشت. از بقیه‌ جاهایی که می‌خواستم در حوالی مرکز شهر و نزدیک ایستگاه قطار باشند، ارزان‌تر بود. هم اتاقی‌ام یک دختر برزیلی است که آمده ایرلند انگلیسی یاد بگیرد و الان تعطیلات را می‌گذراند.

تمام بعد از ظهر را خوابیدم. بیدار شدم و هی به موهایم در آینه نگاه کردم و یادم آمد که اصلا دیشب چه بود. یک بخشی‌اش را باور نمی‌کنم. آن مهمانی را. رفتم روغن و یک چیزهایی برای مو خریدم که خیلی هم نمی‌دانم درست است یا نه.

امروز احساس کردم دیگر توی شلوارم جا نمی‌شوم، اما به خودم دلداری دادم که آدم اگر در ایتالیا چاق نشود، کجا چاق شود؟ سال نو دارد می‌آید، از این رزلوشن‌ها می‌کنم که دوباره لاغر شوم.

یک کتاب ساراماگو را هی سعی می‌کنم تمام کنم،‌اما مرا نمی‌کشد. مدت‌هاست کتاب فارسی نخوانده‌ام. یک چیزی مثل سمفونی مردگان می‌خواهم که یک نفس تمامش کنم.

الان باید چند ساعت کار کنم که مقاله‌ها برای انتشار آماده شوند. قرار شده با رضا فردا برویم شهر را بگردیم.

نمی‌دانم بعد از رم بروم سمت ناپل،‌ یا برگردم به شمال و میلان را ببینم. در هر حال باید دوم ژانویه سر کار باشم.

این نوشته در سفر ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.