از دردهایی که می‌کشیم

تارا جوون نمی‌فمد که چرا کسی باید ابروهایش را بکند. ساده‌ترین جواب وقتی زیر بندش در حال دردکشیدنی، این است که «چه می‌دونم. استرسه» و تارا جون در حالیکه نخ را محکم‌تر فشار می‌دهد و چشمهایش را نازک می‌کند می‌گوید: «استرس برای چی عزیزم؟ درست رو که داری می‌خونیَ شوهر به این خوبی هم که داری، دیگه چی می‌خوای؟» و من فکر می‌کنم درس و شوهر. یک آدم -زن- فقط برای دو چیز در دنیا می‌تواند نگران شود. درس و شوهر!‌ البته درس را هم فکر کنم می‌توانست تخفیف بدهد و بگوید همان شوهر بس‌ات است. صورتم را باد می‌کنم که دیگر حرف نزنم. چند ثانیه طول نمی‌کشد که حرفش را می‌زند: « به نظر من تو اصلا نباید نگران درست هم باشی. اینقدر خودتو رو اذیت نکن. هر ترم دوسه تا واحد بیشتر برندار!» حالا تارا جوون شده مشاور دانشگاه. من دوباره صورتم را باد می‌کنم. «این خواهر زاده منو که میشناسی؟ اون هم داره تو ال‌ای کالج می‌ره. همینقدر که فایننشال اید بهش بدن دیگه بیشتر کلاس برنمی‌داره. می‌گه مگه من چند سال جوونم. به خدا راست هم می‌گه. چی می‌خونی تو؟» تارا جون می‌پرسد. حالا من چه جوری حالی‌اش کنم که این چیزهایی که من می‌خوانم سرو تهش چیست. یک چیزی سرهم می‌کنم و می‌گویم. بعد می‌پرسم که این ابروهایم را می‌شود کاری کرد یا نه. پیشنهاد بعدی تاراجوون «تاتو» ابرو است. « اینجا من اجازه ندارم دستگاهشو بذارم. اما اگه بیایی خونم اونجا تخت دارم» می‌گویم نه. حاضر نیستم ابروهایم را نقاشی کنم. همینطور کچلش بهتر است. « بالا و پایینش را بگیر» من مثل یک برده رام هرچه می‌گوید گوش می‌کنم. همکار تارا جوون صدای تلوزیون را بلند می‌کند. یک خواننده اسپانیایی زبان دارد می‌خواند. آنقدر به کار تارا جوون اعتماد دارم که چشم‌هایم را ببندم و وقتی آینه را می‌دهد دستم بازشان کنم. وسط داستان عمل شکمش در تهران بود که می‌گوید ببین چطور شده. من واقعا نمی‌دانم چطور از آن ابروی نصفه و خالی همچین چیزی در آورده. کار تارا جوون درست است.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.