از همه‌جا

۱. من از وقتی فهمیدم نیم‌فاصله را چطور بگذارم دچار توهم نیم‌فاصله شده‌ام. الان مثلا این از این همه‌جای بالا نیم‌فاصله می‌خواهد یا نه؟
۲. اگر ویرگول را هم در این فارسی‌نویس یادبگیرم که کجاست دنیا قشنگ‌تر می‌شود.
۳. موقع آخرین خداحافظی‌های دیروز و پایین آمدن از در جلوی سالن کنفرانس دیروز یک زمینی خوردم زمین خوردنی! اگر سه روز ادعای قلدری پیش کیارش و پیمان نکرده بودم در جا زار زار گریه می‌کردم. بالاخره توانستم بلند شوم و خودم را هر طور بود به ولایت برسانم. دردش الان در آمده و من هی مسکن می‌خورم و می‌روم فضا. حتی فکر اینکه صدمه جدی باشد را هم نمی‌خواهم بکنم. بگذار آنقدر درد بکند تا بیافتد!
۴. با حساب و کتاب خودم الان سه مطلب ننوشته دارم. کنفرانس را هم می‌گذارم کنار آنها. فعلا از حواشی بگویم که همیشه از اصل بهتر است
-من بعد از مدتها مثل آدمی از غار درآمده مجبور به معاشرت شدم. می‌گویم مجبور چون هی سعی کردم روز اول کسی را نبینم و حرف نزنم. اما وقتی با دمپایی زرد بروی در یک کنفرانس احتمالا همه تو را یادشان خواهد ماند.
-با یک گروه بچه‌های کلا خیلی باحال از لوس‌آنجلس آشنا شدم (‌لوس‌آنجلس نیم‌فاصله می‌خواهد؟) واقعا من در اقصی نقاط دنیا دوست داشتم. این لوس‌آنجلس در ولایت خودمان همیشه مهجور مانده بود. دیگر دیدار از لوس‌آنجلس غیر از چلوکباب معنی دیگری هم پیدا کرد. جدای اینکه برای حل مشکلات جهانی الان چهار نفر دیگر هم پیدا شده‌است.
-مفتخر به زیارت خانم نازخاتون و همسر گرامیشان -دامت برکاتهم- شدم. هرچند خیلی وقت نشد که گوشه‌ای از مشکلات جهان را هم با ایشان حل کنیم ولی دیدنشان غنیمتی بود.
-منیره برادران جواهری‌است. همین کلمه کافی‌است.
-من کاوه احسانی را قبل از این کنفرانس نمی‌شناختم. اگر این سه روز فقط شناخت ایشان را داشت بازهم می‌ارزید به این درد پا و بی‌خوابی.
-حواشی تمام شد!
۵. تصورش را بکنید. رفته‌اید برای دیدن دوستی که چند سال است با هم گپ می‌زنید و قرار است برای بار اول همدیگر را ببینید. یعنی اصلا برای دیدن این دوست می‌روید جایی. بعد خستگی بی‌نهایت به اضافه یک خبر بد با هم قاطی بشود. از طرفی بخواهید به خاطر خجالت از پرحرفی بقیه همراهان شما ملاحظه کنید و کمتر حرف بزنید. آنوقت آن دوست – که اصلا به خاطر او رفته اید سفر- بیاید و فکر کند که شما چقدر اخلاق گندی دارید و واقعا برای چه رفتید این‌همه راه؟
این وضعیت برای من پیش آمده و خیلی بیشتر از این درد پا الان اذیتم می‌کند.
۶. اگر قبول داشته باشیم که فوتبال ورای بیست و دو آدم بیکار و یک توپ است باید فکر کنیم که ترک‌ها برای دفاع از تمام آنچه در این سال‌ها از آلمانی‌ها کشیدند قرار است بازی کنند. آلمان در هر حال باید ببازد. برد اسپانیا همیشه خوب است (‌بس که این تیم ما می‌بازد). اما باخت ایتالیا هیچ‌وقت خوب نیست. خودتان الان این تضاد درونی مرا درک کنید.
۷. محض یادآوری بگویم که من هنوز هیچکدام از بازی‌های این دوره را ندیدم. این هم از زندگی سگی ما.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.