روزمره‌های بعد از امتحانات

photo_1_4af79b4c851953947b0ef59bb76ad4d5.jpg
یکم: امتحانات صبح جمعه تمام شد. آنقدر این دو هفته آخر اذیت شده بودم- نتیجه کم‌کاری طول ترم- که هنوز باورم نمی‌شود تمام شده است. روزهای آخر فقط می‌خواستم تمام شود. دیگر نتیجه مهم نبود. تا حالا هم فقط نمر‌ه‌های دوتا از درس ها را گرفته‌ام که بد نبود.
دوم: دوساعت بعد از امتحان آخر پرواز کردم! و آمده‌ام شرق آمریکا. این چند روز هم به گشت و گذار در نیویورک و نیوجرسی گذشته است. فردا هم قرار است بروم واشنگتن دی‌سی و فردایش هم فیلادلفیا. خوبی این ایالت‌ّ‌‌های شرقی این است که آن اندازه‌ای که ما در غرب باید برانیم که به یک فروشگاه برسیم کافی است که اینجا از ایالتی به ایالت دیگر رفت.
سوم: هوا عالی است. هفته قبل هوای ولایت ما شده بود صد و دو درجه فارنهایت. اینجا هوای اردیبهشت ایران را دارد.
چهارم: پرینستون زیباست. حداقل من عاشق قدمتش شده ام. اینجا چیزی که متعلق به قرن هفده و هجده باشد قدیمی به حساب می‌آید و من حتی ساختمان‌هایی را که به سبک گوتیک در سال هزار و نهصد و بیست و پنج ساخته شده‌اند را هم دوست دارم. شهر را هم تاجایی که دیده‌ام پر از بستنی فروشی و نانوایی‌های به سبک ارو‍پاست و کلا تمرکزی که روی این حفظ فرهنگ ارو‍پایی ‌اش شده. نه فرهنگ ارو‍پایی ارث پدری من است نه فرهنگ امریکایی که سنگشان را به سینه بزنم. ( فرهنگ ایرانی هم نیست) اما یک جور آرامشی من در اینجا دیدم که دوست داشتنی بود. البته با توجه به دو فاکتور تعطیلی سه روزه این هفته و هوای خوب این روزها. به قول دوستم باید اینجا را در زمهریر زمستانش هم دید.
پنجم: نیویورکی که من دیدم چیزی فرای یک شهر با چند ساختمان بلند است. من آدم کلان‌شهرهایم. تعطیلاتی را که ملت ترجیح می‌دهند بروند با آرامش ساحل هماغوش شوند را من ترجیح می‌دهم در خیابان‌های شلوغ بگذرانم و از آسمان خراش‌ها عکس بگیرم. هیچ حکمی هم در مورد شهر صادر نمی‌کنم. سه روز برای دیدن این شهر خیلی کم است و هیچ شهری را نمی‌توان در سه بازدید شناخت. حالا تا انتهای سفرم راه زیاد باقی ‌مانده. شاید به نظری رسیدم.
ششم: خوبی رفیق هنر دان و همسفر هنر‌دوست این است که از کنار هیچ اثری بدون اینکه چیزی در مورد تاریخچه و نام هنرمندش یاد بگیری رد نمی‌شوی و خوبی بهترش این است که دیدن موزه‌های نیویورک واجب می‌شود. فقط نگاه کردن به آثار متروپولیتن و موزه‌ هنرهای معاصر این شهر یک هفته وقت می‌خواهد. ما به اندازه وقت و نیروی پایمان اینجاها را هم گشتیم. من هم کلی علم تازه یاد گرفتم.
هفتم: اولین باری که در سن فرانسیسکو راه رفتم مطمین بودم که بخشی از عمرم را در آن زندگی خواهم کرد. چیزی در شهریت سن فرانسیسکو و در بین برج‌ها و خیابان‌هایش بود که در اینجا نیست. من هنوز هم می‌دانم که دوره‌ای در آن شهر زندگی خواهم کرد. در مورد نیویورک همچین آروزی نداشتم اما می‌دانم که جاییست که از بودن در آن لذت خواهم برد. شهر است.
هشتم: فردا قرار است بروم دیدن دو دوست عزیز در واشنگتن. اوامری با کاخ سفید نیست؟
نهم: سفر من نسبتا طولانی خواهد بود اما به محض اینکه برگردم کلاس‌های تابستان شروع می‌شود و هنوز برنامه کاری تابستانم را مشخص نکردّه‌ام. خانواده‌ام در ایران درگیر یک مساله ناخوشایند اند که بخشی از ذهنم هم به آن مشغول است. از آن زمان‌هاییست که آه کشیدن هم فایده‌ای ندارد و راه حل‌های که به ذهن می‌رسد برای طرف دیگر قصه منطقی نیست.
دهم: میزبانانی دارم بهتر از برگ درخت.

این نوشته در بلوط ارسال شده است. افزودن پیوند یکتا به علاقه‌مندی‌ها.